سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

به شدت دلم می خواد یه شب خواب باشم و واسه سحر بیدار شم!...بجای اینکه تا سحر بیدار باشم!
به شدت دلم برای اون روزایی که صبح زود میرفتم بنیاد و عصر خسته و کوفته برمیگشتم خونه و از زوره خستگی حال هیچ کاری نداشتم و ساعت 11 خواسته یا ناخواسته خوابم می برد تنگ شده!البته بگذریم از اینکه نزدیک 100تومن ناقابل ازشون طلبکاریم و انگار هم نه انگار!!...یا روزایی که سرگرم کارای دانشگاه بودم....
در نهایت اینکه دلم واسه خودم تنگ شده!!

پ.ن : نماز و روزه هاتون در این ماه عزیز قبول درگاه حق و همچنان به شدت التماس دعا...

فعلآ همین
خبری هم از پست رمزدار نیست!
خوشتون باشه
تا بعد

 *در ادامه ی غر غرانه نوشت: یه پسر شیطون دیروز رنگ و لعاب و وضوح و شفافیت و بود و نبود مانیتورم رو به هم زد..حالا هرجور امتحان میکنم مثه قبلش نمیشه!...عجبا!

* هورااااااااااااااااا نوشت: بدینوسیله مطلع شدیم که دوست عزیزززززززززززززز و گرامی ما...دوستی که با هر کامنتش کلی شاد میشیممممممممممم...همونی که م مثل میت بود و عقل و جهل بود (البته عقلشو فاکتور بگیرین :دی) و جدیدآ شده مهدی سنتوری ، یه جمع متآهلین پیوسته و بالاخره تونسته یه بنده خدایی رو تور کنه!
من هم به نوبه ی خودم این وصلت فرخنده رو تبریک میگم و آرزو می کنم اون بنده خدا بتونه در کنار مهدی دوام بیاره :دی

مباررررررررررررررررررکه...آفرین

دوستان به همین مناسبت جشنی هم در وبلاگ بی تا  به پاست که بنده از جانب آقای داماد دعوتتون میکنم....

* تکذیب نوشت!!!: بدینوسیله هورااااااااااااااا نوشت فوق را به شدت تکذیب می کنم!...دروغ 13 بود!!!...فتنه ای بود که به سرمان زد و با مشارکت بیتا انجام شد :دی
اطلاعات تکمیلی توی وبلاگ بیتا هست...از صمیم قلب لحظه شماری میکنیم برای روزی که واقعآ چنین جشنی رو برای مزدوج شدن مهدی برپا کنیم...

باز هم التماس دعا




نوشته شده در یکشنبه 90/5/16ساعت 5:19 صبح توسط زهره نظرات ( ) |

ما رفتیم و برگشتیم!
فعلآ حس سفرنامه مفصل نوشتن نیست...اما در مجموع سفر خوبی بود و خوش گذشت خیلی...جای همه دوستان خالی!

من عاشق این لحظه م...

غروب دم دریا...

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

پ.ن: شاید پست بعدی رمزدار باشه!...همینجوری الکی!!

فعلآ همین...
خوشتون باشه
تا بعد



نوشته شده در دوشنبه 90/5/3ساعت 1:46 صبح توسط زهره نظرات ( ) |

شاید...احتمالآ...ممکنه...اگه خدا بخواد و اگه ته ش نگم "من نمیام" و اینا..............
امروز عصر تشریفمون رو برداریم بریم خطه ی سرسبز شمال!

خیلی دلم پره و خیلی هم حرف داشتم واسه زدن..ولی یه جورایی دیگه حرفیدنم هم نمیاد!
و به همون دلیلی که خیلی دلم پره و خیلی هم حرف دارم واسه زدن ، الآن و در حال حاضر هیچ ذوق و شوق و انگیزه ای واسه این سفر ندارم×

البته دلیلش اونی که الآن شما اومد توی ذهنت ، نیست..........
دلخورم و دلگیرم و ناراحت از همه اونایی که صورت مسئله رو اشتباه فهمیدند و همونجوری که دلشون می خواست حلش کردند!
این پرونده حتی اگر هم قرار بود با این نتیجه بسته بشه ، اینجوری نباید!!!!!!...و هنوزم شاید چند ورقی از آخرش مونده که ورق بخوره و تموم شه!

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

پ.ن 1: ممکنه  دوخط فوق رو زیاد نفهمید که چی گفتم! که البته این امر توی وبلاگ من چیز جدیدی نیست!!!!...فقط بی زحمت اگه خواستید بفهمید ، درست بفهمید!

پ.ن 2: باشد که برویم بادی به کله ی مان بخورد و -بلانسبت- آدم شیم...

ماکه رفتیم
شماها هم فعلآ
خوشتون باشه
تا بعد!




نوشته شده در شنبه 90/4/25ساعت 3:48 صبح توسط زهره نظرات ( ) |

یه وقتایی چه خوشحالی
یه وقتایی دلت تنگه

یکی حرفاتو می فهمه
یکی انگار از سنگه

چه آسون بهترین میشی
چه آسونتر یه بیهوده

چرا سردرگمی امروز
تا بوده همین بوده

واسه دلتنگیای تو ، یکی با گریه بیداره
یکی چشماشو می بنده میره و تنهات می ذاره..........

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
همین!

فعلآ خوشتون باشه
تا بعد...


نوشته شده در چهارشنبه 90/4/22ساعت 12:42 صبح توسط زهره نظرات ( ) |

نمی دونم
ولی شاید...........................................................


پ.ن 1: توضیحات کاملتر متعاقبآ... !
پ.ن 2:
فرا رسیدن اعیاد شعبانیه رو هم به همه تبریک میگم.

فعلآ
خوشتون باشه
تا بعد


نوشته شده در چهارشنبه 90/4/15ساعت 6:30 عصر توسط زهره نظرات ( ) |

<      1   2   3      >

Design By : Pichak