سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلاممممممممممممممممممممم
(اینم به مناسبت اولین پست در سال جدید بود :دی)

ببخشید که دیر خدمت رسیدم برای عرض تبریک...
امروز به همسرجان مرخصی دادم و وقت رو غنیمت شمردم و پریدم اینجا :دی

سال نوی همگی مبارک...صدسال به این سالها...انشاالله که سال خیلی خیلی خوبی پیش رو داشته باشیم..سرشار از برکت و خوشی و سلامتی و البته پر پول!

مثه سالهای قبل به فلش بک بزنم به سالی که گذشت...
خداییش رو بخواین اینقدر که سر کار رفتن برام در اولویت بود، شوهر کردن در برنامه م نبود!!!
چندجایی کار پیدا شد اما هیچ کدوم چیزی که میخواستم نبود و بی خیالش می شدم...و البته چندین مورد هم خواستگار پیدا می شد که اونا هم هیچ کدوم چیزی که می خواستم نبودن و طبیعتآ بی خیالشون می شدم!!!

خداروشکر که همه چی روال عادی رو داشت...
که بیماری سخت واسه کسی نداشتیم...
که عزیزی رو از دست ندادیم...
و خداروشکر که در ماههای پایانی سال ، با پیدا شدن اونی که قسمت و نیمه گمشده من بود ، مسیر زندگیم شکل تازه ای گرفت...
نمیگم همسر من بهترینه اما بدون شک بهترینه بهترینه بهترین مردی هست که می شد سر ِ راه ِ من قرار بگیره و بازهم خداروشکر...

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

و اما چندروز اول عید...

صبح روز سال تحویل مشغول جمع و جور کردن نهایی خونه بودم و ظهر هم قرار بود همه واسه تحویل سال و نهار اینجا باشن...
خانواده ی همسرجان طبق عادت همیشگی صبحش حرکت کردن سمت قم که برای تحویل حرم حضرت معصومه باشن مضافآ بر اینکه خواهرشوهر جان هم ساکن اونجاس...
همسرجان هم باوجودیکه دلش میخواست اونجا باشه ، اما وقتی دید من دوست دارم خونه و در کنار خانواده باشم ، قبول کرد که ظهر خونه باشیم و برای شب بریم قم...

خوشبختانه من امسال از فکر ابتکارات خاص برای سفره هفت سین معاف بودم و زحمتشو خانواده همسرجان کشیدن و این سفره ی قشنگ رو برام آوردن

7سین امسال 92

از ساعت 2 دور هم بودیم و با همسرجان قرآن خوندیم و دعاکردیم...و لحظه تحویل سال هم در کنار مامان و بابا و خواهر و شوهرخواهر و بچه ها و دست در دست همسرجان بودم...و تنها چیزی که اونموقع به ذهنم میرسید شکر خدا بود و آرزوی اینکه سایه بزرگترها همیشه روی سرمون باشه و جمع مون همیشه خوب و شاد باشه در کنار هم...

بعدشم که آغاز سال یکهزار و سیصد و نود و دو ی هجری شمسی.........اولین سال با طعم متآهلی!
عکس گرفتیم و عیدی از لای قرآن و عیدی های خاص ما که عروس و داماد بودیم :دی
و عیدی همسرجان به من که به شکل سوپرایزانه ای همون چیزی بود که چندشب قبلش باهم دیده بودیم و من خیلی دوست داشتم (کلیک) و چون قیمتش به شکل ناجوانمردانه ای (!!) بیش از اون چیزی بود که قراربود عیدیم باشه ، گفتم نمیخوام...
(و البته اینو هم توی پرانتز داشته باشید که بعد از اون به یک باره همسرجان گفت دیگه نمیخواد بریم دنبال عیدی و بهت سکه میدم! و من بسی لجم گرفت و ناراحت شده بودم که تو که می دونی من دوست ندارم کادوهای مناسبت های خاص پول و سکه باشه...و این درحالی بود که همسرجان قبل از این حرفش ،برگشته بود همونی که دوست داشته بودم رو خریده بود...)

بعد از نهار هم تند تند لباسهامو جمع کردم و مامان اینا هم بساط سفر رو جور کردن و راهی قم شدیم...
توی راه هم اکثرش به تعریف خاطرات اون موقع ها گذشت (آخه من و همسرجان 4-5 سالی دورادور به هم ارادت داشتیم :دی) دیگه چایی و میوه و آجیل و شیطونی و ....کلآ نفهمیدیم چه جوری رسیدیم قم :))
از دور که حرم رو دیدیم سلام دادیم و چون همه منتظرمون بودن قرارشد اول بریم خونه خواهرشوهر و بعد از شام بریم زیارت...
اونجا همه بودن و به گرمی ازمون استقبال کردن و پذیرایی و شام و...
خب اولش یه کم برام سخت بودم توی جمعی باشم که همشون آدم شوهر بودن :دی
اما کم کم خوب شد و حضور همسرجان و پدرشوهر که خییییییییلی هوامو داره و بقیه باعث شد احساس دلتنگی نکنم...بعدم به فوتبال دستی با برادرشوهر و صحبت با جاری ها گذشت...

ساعت یک هم تازه رفتیم حرم و تا 3 اونجا بودیم...
صبح پنجشنبه هم اول رفتیم دیدن عموی همسرجان و بعدشم برگشتیم سمت دیارخودمان...ایندفعه پدرشوهر و مادرشوهر جان هم با ما بودن و یه ماشین دیگه هم برادرشوهر اینا...
پدرشوهرجان هم واسه نهار کباب گرفتن و یه جای خیلی قشنگ در بین راه وایسادیم و کلی عکس گرفتیم و نهار خوردیم و این ها...

درمجموع خوب بود و خوش گذشت و انشاالله امسالمون که دورهم باخانواده و زیارت حضرت معصومه و طبیعت قشنگ ، شروع شد تا آآآآآآآآآآآخرش به خوبی و خوشی و سلامتی باشه...

این از این...

پ.ن 1: چون معلوم نبود دوباره کی فرصت بشه بیام، تندتند همه چی رو گفتم.
پ.ن 2: دیگه امسال ، سالِ من و توست...غزل گل ، فال من و توست// با دعای تحویل امسال، بهترین حال..حال ِ من و توست... (آهنگ روی وبلاگ)
پ.ن 3: به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد, تو را در این سخن انکار کار ما نرسد... فال مشترک من و همسرجان برای سال 1392 


با آرزوی اوقاتی خوب و خوش برای شما...
فعلآ همین
خوشتون باشه
تا بعد...




نوشته شده در شنبه 92/1/3ساعت 3:51 عصر توسط زهره نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5      

Design By : Pichak