سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پ.ن 1: سلام!
پ.ن 2: ..عرض شود حضور محترمتون که گزارش سفر، 2 و 3 هم داشت!...اما انگار حس نوشتنش نیست!..توی خماریش بمونید..ولی عکسها حیف بود واسه همین شاید (دقت کنید گفتم شاید!!) در پ.ن های بعدی نشونتون بدم!
پ.ن 3: خوب به سلامتی و دل خوش فردا یوم الشک شد!..جالبه که بقیه ماههای قمری با زبون خوش میان و می رن!..هرچی توی تقویم باشه همونه ولی به شب اول ماه رمضون و شب عید فطر که می رسه اینقدر بامبول در میارن سر اینکه ماه کو؟!!...وقتی گفتن فردا یوم الشک ،یاد اون سالی افتادم که غروب روزی که مثلآ یوم الشک بود یه عده (!!) اعلام کردن که انگار شب قبل چیزی شبیه ماه دیدن و بنابراین اون روز ، روز اول بوده!..از اون سال درس شد برام که چه بود و چه نبود، بگیرم روزه رو...  
پ.ن 4: قرار بود تا قبل از ماه رمضون یه دکتر دیگه برم واسه جناب معده!..ولی نرفتم که!...میگما به نظر شما آدم بی سحری و بی افطاری روزه بگیره ، چیزیش می شه:khob?؟!...خواهر گرامی فرمودن چیزیت که نمی شه!..فوقش روز دوم می ری یه سر اون دنیا!!:j.......فقط نمی دونم بعدش باز برمی گردم همین جا یا نه؟!
پ.ن 5: از اون جایی که نمی شد مسیر سفر رو بدون آهنگ طی کنیم همه ش اینو گوش می دادیم:

آمد فصل رمیده دل آرمیده
بر دامن افق نشسته سپیده

ای زهره نوایی از آن چنگ فریبا
صد راز بیان کن تو از عالم بالا

امشب تو ای زهره بیا
از رخت شام مرا چون سحر کن

یک دم به افسانه گری ،
همچو مرغ سحری نغمه سر کن

دنیا دنیا تو عشق و امیدی
دل را دل را شوری و نویدی

پ.ن 6: عکس لاله های مرداب انزلی...خیلی دلم می خواست ببینم و الحق که فوق العاده بود:
                               مرداب انزلی

پ.ن 7: بی صبرانه مشتاق شنیدن کار امسالت هستم:are!..نکنه نباشی یه وقت؟!
پ.ن 8: طی یک عملیات ضربتی تصمیم گرفتم یه مدت وبلاگ رو ببندم...ولی بعدش گفتم شاید یک عملیات لوس بازیانه (!!) تلقی بشه..بنابراین فعلآ هستیم!
پ.ن 9: اینم آبشاری در لاهیجان..اولش فکر کردم چشمه ای که این آب ازش میاد طبیعیه ولی بعدش فهمیدیم (از طریق همون کاشفی که هی توی یادداشت قبل به عمل میومد!)آبش از دریاچه پایینش پمپ می شه!
آبشار:
لاهیجان
                                         

آبشار از بالا:
                              لاهیجان

پ.ن 10: من عادت می کنم با درد تازه،جدایی شاید از من،من بسازه!..دلم تنگه..دلم تنگه برایت...
پ.ن 11: اینو الآن مانی رهنما داشت می خوندا..!!!..اصلآ خوبی پ.ن اینه که آدم کلی چیز بی ربط و با ربط رو می تونه یه جا بنویسه!
پ.ن 12: توی وبلاگ احسان،لینک سایت اهداء عضو رو دیدم..یه سر رفتم توی سایتش و بخش عضویت رو پر کردم!...طی این عضویت اعلام می شد که اگر به طریقی بمیرم که بشه از اعضای بدنم استفاده کنن ، این کار انجام بشه...فکر نمی کردم پایی به جایی داشته باشه!..یعنی احسان هم گفت براش کارتی نیومده!
و.................................دیشب کارت اهدای عضو از طریق پست رسید!
احساس جالبی داشتم!از یه طرف اینکه مرگ هم یه جایی همین گوشه کنارهاست و دیگه اینکه چقدر خوبه که چشم براه کلیه،قرنیه ‍،ریه و... نیستیم!
به من چه!..اما پیشنهاد می کنم شما هم اقدام کنید.
پ.ن 13: تولد فسقلی عمه هم مبارک شد!...اینم کیکش:
                             مبارک!

پ.ن 14: بسه؟!..یا بازم بگم؟
پ.ن 15: اینجا که نشسته بودم این شعر توی ذهنم می چرخید:
                             در طلب گوهر گویای عشق موج زند موج چو دریا دلم...

                             انزلی

پ.ن 16: کلاس هامون از شنبه شروع می شه..غیر از یکی همهء استادها جدید بودن.من برای ریاضی استاد اون ترممون رو می خواستم خیلی استاد گلی بود ولی گفتن این ترم ریاضی 1 نگرفته!:cry
پ.ن 17: بجای اینکه صدام باز بشه صبح تا حالا اصلآ در نمیاد دیگه!
پ.ن 18: از هر موقع که ماه رمضون شروع شد،التماس دعا.
پ.ن 19: فقط به این دلیل که فکر می کردین 20 تا میشه،همین جا تمومش می کنم که خیط بشین!!:loos

پس تا بعد
لحظاتتون بهترین. 
:babay

 


نوشته شده در پنج شنبه 86/6/22ساعت 2:49 صبح توسط زهره نظرات ( ) |


Design By : Pichak