|
خدایا این رگ خباثت را از ما نگیرررررررررررررررررررررر :))
جاتون خالی اااااااااااااااینقده خندیدم امشب!...و ایضآ جاتون بیشتر خالی که کلی هم فحش شنیدم :))
به من چه خب؟!
چندوقت پیش یه اس واسه م اومد ، خوندمش و گذاشتم باشه!...امشب حوصله م سر رفته بود و خباثتم گل کرد و fwd نمودیمش برای برخی از دوستان و اقوام: بهار ، یکی از اقوام ، صابی ، زن داداش کوچیکه و ...!
متن اس هم این بود:
" این حرفا چی بود پشت سر من به همه زدی؟مگه من چه بدی بهت کرده بودم؟ برات متآسفم نمی بخشمت. خداحافظ.
(بعد یه عالمه میومد پایین)
ستاد ایجاد ترس و دلهره چند ثانیه ای"
------
و حالا جوابهای محبت آمیز دریافتی:
* همون یکی از اقوام(همسفری شمال و مشهد و اینا) :
- زهره باکی بودی؟؟ حالت خوبه؟؟ نکنه می خواستی واسه خورزوخان بفرستی اشتباهی واسه من زدی؟؟ (توضیح: خورزوخان شخص مصطلح بین ما بعنوان نامزد فرضی!!)
من: نخیر! دقیقآ با خود شما بودم..حرفم رو تا آخر بخونین لطفآ!
- بنده به عنوان پت ( همون پت و مت و اینا) اعتراف میکنم تا آخر اس رو ندیده بودم.
* بهار:
- به کی می خواستی اس بدی؟ چی میگی؟؟؟
من: به خود ِ تو! دیگه خودت تا آخرش رو بخون!!!!!!!! (من در خفا => )
- مرده شور اون ریختتو نبرن ، پشت فرمون گفتم این خل شده باکی دعواش شده..بی مغز!!
من: علنآ
- زهرماااااااااار..رو آب بخندی و.....
* صابی (دوست و همکار دانشگاهی):
- یعنی چی؟ من؟ خوبی؟
من: آره خودت! واقعآ دیگه از تو توقع نداشتم!! فکر نمیکردم تو هم.........دیگه خودت تا آخرشو بخون! (من در خفا => )
- بی شعوووووووووووووووووووووور- احمق دیوونه سکته م دادی- بی شعوووووووووووووووووووور
من: علنآ .. زنگیدم بهش و گوشی رو برداشته و تا تونسته فحش داده!!..بهش میگم تو که خودت استاد سر کار گذاشتنی..تو دیگه چرا؟؟
گفت خدا خفه ت نکنه و خشکم زد و ........(آخه یه پیش زمینه ای هم داشتیم که قرار بود تعریف من رو پیش یه نفر بکنه) میگفت هی داشتم فکر میکردم که چی پشت سر زهره گفتم و من که فقط خوبیشو گفتم واینا .. گفتم خب غیر از خوبی هم چیزی نبوده که بگی
خلاصه کلی خندیدیم...
این اس ها رو اصولآ باید از آخر به اول خوند!
راستی
از حال دو تن دیگر از smsگیرندگان خبری در دست نیست ، باشد که به همان سکته ای ناقص اکتفا نموده باشند
خدایا من رو ببخش!!
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
پ.ن 1: دفعه ی پیش که زاینده رود خشک شده بود و بعدش آب رو باز کردن ، وفتی عکساشو دیدم حسابی حسرت خوردم که چرا اون لحظه رو از دست دادم!
ایندفعه خبرهای مختلفی رسید در مورد تاریخ باز کردن آب و دیروز گفتن احتمالآ عصر میرسه آب به پل ها...
ظهر یکی از همکارای شوهر خواهرم خبر داد که آب در حال رسیدنه و ما هم یهویی راهی شدیم...خیییییییییلی قشنگ و جالب بود و جیغ و دست هایی که نا خودآگاه مردم وقتی آب رو می دیدن میزدن...اینم دو تا عکس:
قبل از رسیدن آب..مهدی خاله!
اینم لحظه جاری شدن
پ.ن 2 : یکی دیگه از دوستان دانشگاهی (فافا) که جمعمون معروف بود به دالتون ها ، در شرف عروس شدن می باشیده است که بدینوسیله مبارککککککککککککه
پ.ن 3 : عید قربان که گذشت و عید غدیر که پیش روست مبارک.
فعلآ همین
خوشتون باشه
تا بعد
* سر کاری نوشت - شنبه 21 آبان!!
بدین وسیله به اطلاع میرساند پیرو این سر کار رفتن های خنده دارمان ، امروز و فردا مجددآ کارمند بنیاد بودیم و خواهیم بود!!!...کلآ ما سر ِ کاریم تا سر ِ کار! (فرقشو خودتون بفهمید!!)...باشد که در این راه رستگار شویم!!
Design By : Pichak |