|
*نطق پیش از دستور :طولانی شد / نخواستین نخونید!...چیزی از دست ندادید!
چند شبه دارم به این فکر می کنم که حتمآ
- ایراد از منه که وقتی کاری ازم خواسته می شه نهایت سعیمُ می کنم که به بهترین شکل انجامش بدم . حتی اگه بابت اون کار وقتی بیش از حد صرف یا زحمتی بیشتر از اونقدری که باید نیاز باشه..اون کارُ انجام میدم و به یک تشکر خشک خالی قانعم.(تازه اگه تشکری در کار باشه!!!)
ایراد از منه که وقتی دخترعموجان sms میزنه که من می خوام برم فلان جا ، فلان کتابُ بگیرم و بعدشم اونجا یه کاری دارم ، اگه دوست داری بیا!....یه کم زیادی می فهمم ، که می فهمم این اگه دوست داری بیا ،یعنی اینکه بهترِه که بیای و مثلآ اگه تنها باشم نمی رم!....واسه همینم کارها رو پس و پیش می کنم که بشه برم تا کارش راه بیفته و در جواب smsش هم می گم دوست دارم بیام!!!!!!!!
ایراد از منه که وقتی در حال ترکیدن هستم و مهمونی بودیم و کلی چیز خوردیم وقتی توی مهمونی بعدی میزبان با ذوق و شوق برامون بستنی میاره – بااینکه همون بستنیُ هم توی مهمونی قبلی خوردیم – به خاطر اینکه توی ذوقش نزده باشم ، می گیرم و مثه اینایی که 100ساله بستنی نخوردن ، بستنیُ می خورم!!!
آره!
ایراد از منه که اگه کسی نیم قدم –نه حتی یک قدم- بخاطر کارِ من زیادی برداره یا یک بوق بخاطر من بزنه یا یه راهنما واسه من کم و زیاد بزنه من کلی ممنون دار ِش می شم و هی تشکر می کنم و همه ش در صدد جبرانم..اونم چند برابر شاید!
ایراد از منه که وقتی دوتا از بچه های دانشگاه که فقط با هم دوستیم و اونقدرا صمیمی نیستیم ، همین جوری یهویی من رو یه بستنی آلاسکا مهمون می کنن ، اون روز بهشون می گم مسیرتون کجاست و تا یه جایی می رسونمشون که خودشون همه ش می گن بذار بستنی که بهت دادیم بره پایین! همراه با کلی تشکر و عذرخواهی در بین راه (جهت روشن شدن ذهن خوانندگان آشنا :عطیه و اعظم رو می گم)
اما هرچی فکرشُ می کنم نمی فهمم کجای کارم ایراد داشته ...
که وقتی مهمونیِ دوستم یه کم طولانی می شه و برخی از دوستان کلآ به خانواده نگفتن که تولد دوستشونه و گفتن که کلاس دارن و در نهایت قرار به برگشت که می شه بابای دوست ِ میزبان میان و تعارف می کنن که برسونمتون و همگی میگن واااای و نه و زحمت می شه و منم به رسم ادب می گم زحمت نکشید و میریم با هم...
وقتی بین راه یکی از دوستان میگه که آقا... الان اتوبوس نیست و جای همیشگی وسیله گیر نمیاد و میشه فلان جا پیادهم کنی ، چون درست میگه ، می ریم فلان جا...
وقتی بین راه اون 2دوستی که باید رآس ساعتی خونه باشن از سمت خانواده زنگ کِـــش می شن که چرا نمیاین...و در شرایطی که امکان اینکه کسی بیاد دنبالشون ، هست و نمیاد...یهو به من می گن که تو که ماشین زیر پاته خب ما رو تا دم در خونه برسون (!!!!) و من شاخ هام سبز می شه !
و این در شرایطی هست که در روزهای عادی من یه خروجی زودتر از جایی که باید ، از اتوبان بیرون میام و اونا رو روبروی ایستگاه اتوبوس پیاده می کنم و این بار قراره همونجا پیاده شن در شرایطی که اگه اتوبوس نیست ، همونوقت 5تا تاکسی آماده به رزم(!!) ایستاده اند!
و حتی موقعی که پیاده شون می کنم به فاصله 5دقیقه بعد بهشون می زنگم که اگه هنوز سوار نشدن و معطلن برگردم و برسونمشون و میگه که نه خاله سوار تاکسی شدیم داریم می ریم.
این یعنی چی؟!...یعنی مجموعآ کمتر از 5 دقیقه منتظر سوار شدن بودن...
حالا شما در همین جا باید پیدا کنید ایراد کار مرا ؟!!
که چرا من به بابای دوست میزبان (!) گفتم با هم میریم و نذاشتم بیان و دوستان رو تا پاشنه در ِ خونه برسونند؟!
که چرا وقتی گفتن ما ها رو تا دم ِ در خونه برسون (یعنی یه دوره نیمه شمسی - قمری بزن!) من گفتم اگر تاکسی نبود...(که بود!)
که وقتی به دوست ِ سومی (که اصلآ توی مهمونی نبوده) می گم چرا از من طلبکارن؟! ، اونوقت جواب بشنوم که : "بحث طلبکاری نیست ، قضیه انسانیت است" !!!!!!!!! و یعنی من با پیاده کردن دوستان جلوی چندتا تاکسی یک عمل غیر انسانی انجام دادم!
خودم هرچی فکر کردم به این ایراد رسیدم که دوستان به جای بلیط اتوبوس ، مجبور به دادن کرایه تاکسی شده اند!!! البته با همان امنیتی که باید!
پ.ن 1 : هرچند این قضیه بدجوری اون روی سیدی منُ بالا آورد ولی باعث شد که به ایرادهای فوق بیشتر واقف شم!!!
پ.ن 2 : خوب که گشتم دیدم کلآ ایراد از من نیست!...ایراد از ماه تولدمه و تفسیری که اینطور از من گفته : "صبر و از خودگذشتگی او برای کسانیکه دوستشان دارد حد و مرزی ندارد."
پ.ن 3 : چقدر کیف میکنم اونوقتایی که با رویا می حرفم :)
پ.ن 4 : این یادداشت شکلک نداره! دلم خواست...مشکلیه؟!!
پ.ن 5 : برای اداره کردن خود از عقلت استفاده کن و برای اداره کردن دیگران از قلبت.
همین فعلآ
خوشتون باشه
تا بعد...
Design By : Pichak |