|
از اونجایی که دیگه خسته م از لبخند اجباری...حتی با وجودی که گاه اوج گریه ی ما خنده است...
از اونجایی که خسته م از خواب فراموشی...حتی موقعی که خواب ما کابوس بیداری شده...
و از اونجایی که دیگه موندم و نمی دونم با چه زبونی باید خواست و با چه زبونی باید گفت...
تا اطلاع ثانوی * ..............:
سکوتی می کنم
بالاتر از
فـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــریاد
*اطلاع ثانوی: فردا..دو روز دیگه..دو هفته دیگه..یک ماه دیگه....تا همیشه...دقیق تر شاید تا زمانی که صبرُ از روو ببرم...!
پس فعلآ
و تا همون اطلاع ثانوی
خوشتون باشه...
نوشته شده در شنبه 89/2/4ساعت
2:23 صبح توسط زهره نظرات ( ) |
Design By : Pichak |