سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ماجرا از اونجا شروع شد که:
چندروز پیش ندا جون خودمون گفت که یه لوگو واسه ش درست کنم..(حالا نیست خیلی هم بلدم!
)..منم چندتا درست کردمُ بهش گفتم هر موقع تونستی آنلاین شی به منم خبر بده تا بیام نشونت بدم و تغییرات و تحولات لازم رو انجام بدیم!
حالا از اینور من اینُ گفتم ، از اونور اکانت روزانه م تمام شد!
امروز ندا
sms   داد که بیا...حالا من که اکانت ندارم که!!
زنگ زدم به داداش جان..
من(بسیار بسیار خواهشانه
) : آقاااااااااااااا..اکانت روزانه داری و اینا؟
داداش جان : آره فکر کنم و اینا!
من: پس رد کن بیاد
user و password شو!!
...خلاصه گذشت و حدود 2ساعتی با ندا تبادل نظر نمودیم و قرار شد بعدآ باز آنلاین شیم!
...یه کم بعد...
sms  به ندا که بیا...
حالا من هرکاری می کنم کانکت شه..نمی شه!..کاشف به عمل اومد که همزمان داداش جان آنلاین شده!
..و باز
sms به ندا که نیا!
گفتم حالا زنگ می زنم به داداش جان که دیسکانکت شو..من کار دارم!چه معنی می ده با اکانت مردم می ری توی اینترنت؟!(حال می کنین؟..آدم اینجوری دست پیش می گیره
)
خلاصه زنگ زدم به موبایلش...
من: الو سلام!..تو توی اینترنتی
؟
- : سلام..نه!
من: چرا دیگه!..همون پیام خطا رو می ده!
-: نه ..می خوای بیام؟؟؟
(دیدم هم انگار دورو ورش شلوغه و هم یه کم صداش فرق داره
..یه نگاه کردم روی گوشی.....شماره رو اشتباه گرفته بودمممممممممم)
من: شرمنده!..مثل اینکه اشتباه گرفتم.

-: (با خنده) آره خوب...

واااای..خدایی بود فحشی چیزی بهش ندادم.

آره دیگه..اینم از جریانات امروز...
عوضش بدینوسیله قالب و لوگوی ندا ترکید...هووووراااااااااا...

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
سفره هفت سین امسالم چشم خیلی ها رو گرفت..خدائیشم قشنگ شد،اونم با نبود امکاناااااااات...
گفتم بذارم شماها هم فیض ببرین...

هفت سین - نوروز 87

پروانه جون (مادرخانمی) امسال از اون مسابقه هفت سینی ها نداری؟
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
اینم فال حافظ امسال..هرچند که یه کم خودشو زیر سوال برد واسه من...

ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم

دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم

آنکه بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت
بازش آرید خدا را که صفایی بکنیم

خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست
تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم

مدد از خاطر رندان طلب ای دل ور نه
کار صعب است مبادا که خطایی بکنیم

سایه طایر کم حوصله کاری نکند
طلب از سایه میمون همایی بکنیم

دلم از پرده برون شد حافظ خوشگوی کجاست
تا به قول و غزلش ساز نوایی بکینم...

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
خوب..اینم از این...
فعلآ انگار کاری ندارم دیگه!
خوشتون باشه...
تا بعد...


نوشته شده در جمعه 87/1/9ساعت 2:31 صبح توسط زهره نظرات ( ) |


Design By : Pichak