سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از خیلی چیزا عصبانی ام!
از خیلی چیزا کــُـــفری ام!
خیلی از چیزا رو که می بینم به خودم و خدا می گم چه جوریه که این اینجوریه و واسه من اینجوریه؟؟!
کلآ این کــــُـــفری بودنم باعث شده خیلی چیزا رو دیگه ندید بگیرم!
البته عصبانی نه یعنی عصبانیا!...نمی دونم منظورم چیه؟!.. یعنی می دونم! نمی دونم چه جوری بگم؟!

خیلی از واژه ها واسه م مفهومش رو از دست داده! الآن وقتی می بینم یکی میگه "فلانی رو دوسش دارم" ، یه کم با خودم فکر می کنم ببینم "فلانی" ای هست که من دوسش داشته باشم؟!! میبینم نه!!حتی "فلانی" ای که می دونم دوستم داره!! بعدش عذاب وجدان میگیرم :دی
شده نقل اون شعر که میگه : در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد / کس جای در این منزل ویرانه ندارد.........

البته توضیحآ عرض شود که این مسئله شامل خانواده و دوستان نمی شه ها!!!!!!!

دیگه اینکه
کلی وقته کفش می خوام ، چندوقته سوئیشرت می خوام! (خان داداش یادته نذاشتی اون سوئیشرت صورتیه رو از هایپر بخرمممممممم؟؟ :دی)
مامان خانم که دیگه رسمآ نمی تونن باهام بیرون بیان واسه خرید ، سایرین هم که گرفتارن ، دخترعمو جان گاهی پایه بود واسه خرید که اونم پیداش نیست چندوقته ، گویا خودم باید یه قیام انقلابی بکنم و سیستم تنهایی خرید رفتن رو راه بندازم!

دیگه هم
عرض شود که ضمن اینکه اون گوشی توی پ.ن پست قبلی رو هنوز می خوام ، از این هم بدم نیومده! (آفتابه لگن هفت دست ، شام و نهار هیچی هم خوددونین!!! گوشی خودم هنوز خیللللللی م خوبه اصش!!)

دیگه همین!

غر غر هام تموم شد فعلآ
خوشتون باشه
تا بعد



نوشته شده در دوشنبه 90/7/25ساعت 1:47 صبح توسط زهره نظرات ( ) |

عرض شود حضور مبارکتون که دقیقآ از شنبه که دوران شاغلیمون به پایان رسید و می خواستم در امر به روز رسانی اینجا کوشا باشم ، به طرز فجیعی تحت الطاف یک ویروس ناشناخته ی سرماخوردگی قرار گرفته و بسیار مریضی مان درد میکند!!
منشآ منتشر کننده هم بابا جان بودن که الآن در کمال صحت و سلامت هستند (خداروشکر) و فقط ما رو مریض کردن!!!

روز جمعه طبق روال چند سفر مینی بوسی قبلی ، راهی سفر شدیم به مقصد متین آباد! یه کمپ تفریحی در دل کویر با امکانات شتر سواری و موتور سواری و رصد ستارگان (اگه می خواین بیشتر راجبش بدونین خودتون برین توی سایتش و بخونین، چون من حالشا ندارم بتوضیحم!)
کمی گشت و گذار در کویر و شتر سواری:

شتر سواری.متین آباد

می خواستم باهاش عکس بگیرم ، وقتی افسارشو گرفتم سرشو چرخوند آورد طرفم منم یـــَــــَـــک جیغی زدم و پریدم اینور..توریستایی که اونجا بودن غش کرده بودن از خنده!...به این نتیجه رسیدم که گویا واژه جیییییییییییییییییییییییییییییغ در تمام زبان ها به یک مفهموم قابل ترجمه است :دی
البته بعدش باهم دوست شدیم و سوارش شدیم و عکس گرفتیم اینا که عکساش اونور موجوده ;)

خب این از سفر!

روز شنبه هم آخرین روز کاریمون بود.
جالب بود که ما از چهارشنبه ی قبلش هرروز آخر وقت با همه خدافظی میکردیم و اگر بار گران بودیم رفتیم و اینا رو میخوندیم، بعد فرداش دوباره اونجا بودیم! دیگه شنبه کسی حرفمونو قبول نمیکرد که جدی جدی داریم میریم!
تجربه ی خوبی بود این 20 روز...بااینکه حسابی خسته می شدیم و بعضی روزها 7صبح می رفتیم تا 8شب ، اما خب بازم پایه بگو بخندمون جور بود...
و صد البته دانستم که دیگه اونقدرا هم مشتاق خواستن دانشگاه نیستم!!
ماها 4تا بودیم که 2تامون از پارسال به بایگانی کمک میکردن و اون یکی هم دختر خاله ی آقای مدیر آموزش بود...منم که بهرحال 4سال توی اون دانشگاه بودم...و به تبعش ارتباطم با همه ی مسئولا خیلی خوب بود و همه هم میشناختنم و هم راحت تر باهام برخورد می کردن....
حالا بماند که سر این موضوع چقدررررررررررررررررررر علنی و غیر علنی اون 2تا به ما حسودی کردن که مثلآ:
- چرا آقای حراست وقتی داخلی اتاق رو میگیره تورو میشناسه؟؟ از ما که یه ساله اینجاییم هنوز می پرسه شما؟؟؟
- چرا آقای بایگانی با اینکه ما یه ساله اینجاییم وقتی پرونده ای مشکل داره به تو میگه بیا بالا و ببین مشکل چه جوری حل میشه؟
- چرا اون روز آقای تقسیم غذا وقتی دید تو از این
نون باگت کوچولو ها
دوست داری ، دوتاشو بهت داد؟
و....................

خب به من چه آخه؟؟!!؟

این چندروز اخیر هم که نمی دونم چی شد NOD32 از شناسایی ویروس باباجان عاجز ماند و منتشر شد و همه ی ما درگیر!!!
بهرحال به بهانه ی همین مریضی هم که شده مجددآ روزها به خواب میگذره و از شنبه تاحالا هوووووچ کار مثبتی نکردیم!

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

پ.ن 1: دوباره پائیزه.................فقط همین!
پ.ن 2: بهاره اینا رفتن مشهد......منم می خوام خببببببب :(
پ.ن 3: نمی دونم چه لذتی می بری از اینکار...اما شما ادامه بده!
پ.ن 4: پیرو پ.ن قبلی...خیلی از این چندخط خوشم اومد:

عزیزم ...
می توانی هر کاری کنی
به شرط آنکه من را خر کنی.
اما توجه کن من را خر کنی ،
نه آنکه من را خر فرض کنی

پ.ن 5: دلم اینو می خواد خب!  چرا نمیاد زیر 400؟؟؟ از 720رسیده به 490!!


فعلآ همبن
خوشتون باشه
تا بعد




نوشته شده در چهارشنبه 90/7/20ساعت 1:25 صبح توسط زهره نظرات ( ) |

<      1   2      

Design By : Pichak