سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

راستشو بخواین امسال مثل پارسال ، دوسال پیش یا سالهای قبلش نبودم که از قبل برنامه ای داشته باشم واسه پست امروز و تصمیم داشتم بیام و فقط همینو بگم که :

* تولدم مباررررررررررررررررررررررررررک *

اما وقتی اومدم و دیدم از طرف بی تا جون  دعوت شدم واسه تولد و رفتم اونجا دیدم چه پست مفصلی گذاشته واسه تولد ها ، ذوق زده شدم :)

دستت درد نکنه بی تا جون..تولد تو هم مبارک خانومممممممممممممممممممممممی
اینم کیکی که بی تا زحمتشو کشیده :

تولدم مبارک

از کجا می دونستی عاشق کاکائو ام؟؟

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

پ.ن 1 : از همه دوستانی که توی کامنتای پست قبل تبریک گفتن ممنونم و از همه اونایی که کلی sms خوشگل واسه م فرستادن...
پ.ن 2 : تولد بازی و اینا موکول شد به سه شنبه شب که احتمالآ بعدآ با گزارشاتش خدمت می رسم.
پ.ن 3 : مهدی جان پیشاپیش تولد شما هم مباررررررررررررک همراه با یه عالمه از همون گل ها :)
پ.ن 4 :  جناب "اون" کاش همونقدری که معرفت داشتی و واسه تبریک تولدم کامنت گذاشتی ، جرآت داشتی و خودتم معرفی می کردی!!!
پ.ن 5 : میگه دیوونه من دوستت دارم بیشتر از هرچیز دیگه ای توی دنیا..حتی بیشتر از خود ِ دنیا!...باور کنم؟!
پ.ن 6 : بعد از مدت ها...تغییر آهنگ وبلاگ...خیلی دوستم اومده از این آهنگ...خاطره هاتو نگه دار..نازنینم بسلامت!!!!..خودتم فکر نمی کردی که بری واسه همیشه...!

 

فعلآ همین!
خوشتون باشه
تا بعد

تولدمم مبارک!!!

 

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

* گزارشات تولدی نوشت:

خببببببببببببببببببب بالاخره دیشب طی مراسم باشکوهی (!) تولدم مبارک شد!
امسال طی یک تصمیم انتحاری  تصمیم گرفتم که برای تولدم از عمو و عمه و فرزندان و نوادگانشون هم دعوت کنم که دور هم باشیم...یعنی جمعآ ریز و درشت 30 نفر!

خلاصه به مناسبت همین تصمیم دیروز از صبح مشغول عملیات کزتینگ بودم و بشور و بساب و جارو و از اینور بذار اونور و از اونور بذار اینور و از بالا بیار پایین و اینا و هر از چندگاهی هم طی فحشی به خودم ، میگفتم نون ت کم بود؟ آبت کم بود؟ تولد گرفتنت چی چی بود؟!؟؟!
ولی خب ته ته ش به دور هم بودنش می ارزید...
زحمت کیک و شمع طبق معمول با خان داداش بود...(توی پرانتز: توت فرنگی هاش مخصوص خاک انداز جونه :) )


خدائیش و بدون هیچ شوخی ای من نمی دونم اگه خان داداش رو نداشتم چیکار میکردم؟؟...کاری به دیشبم نداره هااااا...کلآ و اینجا و از این طریق از کل خانواده داداش علی الخصوص خان داداش خیلی خیلی ممنونم دوست داشتن

خب مثل اینکه جو زیادی خانوادگی شد..بریم سر ادامه گزارش!

خوبیش این بود که طی این تصمیم (اون!) یه عالمه کادو گیرم اومد پوزخند

یه سری از عکس کادوها رو لینک می ذارم اگه دوست داشتین ببینین:

* کادوی مامان و بابا...که البته روش رو دختر عموجان نوشته!..شمع ها هم از طرف یاسمن (خان داداش زاده)
* کادوی داداش...سیستم رو که عوض کردم کیبوردی که می خواستم نبود و حالا داداش زحمتشو کشیده بود...

* و یه کادوی خاص که وجودش باعث تعجب حاضرین و تحسینشون شد.......کادویی که از طرف شمیم خاله ، داداشی اینا زحمت کشیده بودن و پست کرده بودن.روز تولدم رسید و دیشب بازش کردم (همه می گفتن چه دلی داشتی صبر کردیمؤدب) ...باز هم ممنوووووووووووون

در مجموع خیلی خوش گذشت بهمون...
تا ساعت 1 مهمونا بودن و بعدم که رفتن یه آشپزخونه ای بوداااااااا دیدنی!! شام آش رشته بود و تخلفاتش...از اینور کابینت تا اونور کابینت انواع و اقسام ظرفهای کیک و میوه و شام و لیوان چایی و........
از ترس اینکه یهو صبح مامان مشغول جمع و جور کردن نشن ، تا ساعت 4 ونیم صبح وایسادم به شستن و جمع و جور کردن...صبح مامان می گفتن ظرفا کووو؟؟!؟!

خلاصه که اینم از تولد امسالمون...ایشالا تولد 120سالگیم :دی (هان! اینو انگار شماها باید بگین چشمک)

  *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

پ.ن 1 :عید بزرگ مبعث رو خدمت همه دوستان عزیز تبریک میگم گل تقدیم شما

پ.ن 2: توو کتاب قصه ی ما ، این رمان عاشقانه... سهم تو تمام من بود ، سهم من اوج ترانه/آخرین فصل کتابُ کسی باورش نمیشه ، خودتم فکر نمیکردی که بری واسه همیشه!!!(البته شایدم از اولش می دونستی!!!)


مجددآ
خوشتون باشه



نوشته شده در دوشنبه 90/4/6ساعت 2:41 صبح توسط زهره نظرات ( ) |

<      1   2   3      

Design By : Pichak