سفارش تبلیغ
صبا ویژن

می گما..سلام!

انواع و اقسام حرفها بود که می خواستم توی آپدیت این دفعه بنویسم..اما خدائیش الآن بخوام همه شو بنویسم دیر میشه و در نتیجه دیر می خوابم!
شنیدین می گن یه دیوانه یه سنگ میندازه تو چاه...شده نقل من!(خودتی دیوونه!)...قرار بود فردا (همین امروز یعنی) با دانشگاه بریم کوه...
همه بچه ها می پرسیدن تو (خوب یعنی من دیگه!) میای؟
می گفتم آررررررررررره...(حالا الکیا!)
هیچی دیگه!...به همین ترتیب الکیگی همه بچه ها راهی شدن...اکثرآ هم خوابگاهی هستن و نزدیک دانشگاه...
بعدش به دوستم گفتم به نظر تو من فردا ساعت 7 میام دانشگاه؟!
با نهایت احترام (به همراه یک پس گردنی) گفت نیای می کشمت:kotak...همه رو راه انداختی حالا می گی نمیای؟!
گفتم نه!...دروغ گفتم!...میام

اینه که هرچه زودتر باید برم بخوابم!...وگرنه صبح خیلی قشنگ خوابم می بره وبعدش دیگه منو نمی بینین

اما همه ی اینایی که می خواستم بنویسم رو خواهم نوشت...

فعلآ خوشتون باشه...

تا بعد


 


نوشته شده در جمعه 86/2/28ساعت 2:50 صبح توسط زهره نظرات ( ) |


Design By : Pichak