سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در بعضی نسخ تاریخی که مربوط به قرن ها پیش می شه آمده است که اینجانب که من باشم در ساعت 11 شب در ششم تیرماه سال یکهزار و سیصد و خورده ای(!!) تصمیم گرفتم پا در این دنیا بذارم و با اومدنم نوید بخش شادی برای خیلی ها باشم (سیستم خودتحویل گیریُ حال می کنین!؟)
...خلاصه پس از گذشت چندین سال از اون شب،حالا من اینجا دارم واسه تولدم می نویسم.معمولآ همه تولدهام به شکلی قشنگ و به یاد موندنی بوده واسه م ولی تولد امسالم یه چیز دیگه ست...
امسال من در سه جبهه تولد داشتم که حالا یکی یکی عرض می کنم:
*حشن تولد وبلاگی:
> تولدی که ندای عزیزم..جیگیلی جون خودم واسه م از هفته پیش گرفته بود...واقعآ نمی دونم چه جوری می تونم بگم که چقدر خوشحالم از اینکه ندا رو پیدا کردم..اونم اینجوری و اونجوری و اینا...
ندا در نهایت مهربونی و لطفش بهم این شعر قشنگُ واسه م گفته که این هدیه بدون شک بهترین هدیه ای ِ که تا این لحظه و یا اصلآ تاهمیشه گرفتم..این هم شعرش:

سهم من از عشق تو...یه گل سرخه و بس
اسم رمز من و تو...واسمون یه خاطره س 

خط قرمز میکشه...رو همه تنهاییام 

بِم میگه:غصه نخور...پا به پا باهات میام 

غم بی همنفسی...دیگه معنا نداره 

تا زمانیکه گلم...منو تنها نذاره 

منو پولکا و شب...تا سحر چشم به دریم

واسه بیدار شدنش...قطره شبنم ببریم

همیشه کنارمه...من یه سایه م اون یه نور

عطرشو حس میکنم...حتی از این راه دور

سهم من از عشق تو...همه دنیای منه

شعر پیشکشی من...پیش خوبیاش کمه

 

ندایی نمی دونم دفعه چندم ِ که دارم می گم ولی بخاطر بودنت ممنونم...

> و تولد بعدی که بازهم در همین جبهه برگزار شد،تولدی بود که پریسای عزیزم خواهرگلم واسه م گرفت..پریساجونی ازت خیلی خیلی کلی ممنونم..امیدوارم بتونم یه روز ایـــــــن همه خوبیتو جبران کنم.

در همین رابطه و توی وبلاگ ندا ، سیمای مهربونم این شعرُ واسه م گفته بود که همونجا مفصل ازش تشکر کردم و بازم می گم مرسی خانومی:
زهره ای یا ماهِ من، رازِ باران، ستاره
یک گلِ سرخِ خندان، یا بهاری دوباره
هم نسیمی هم سکوت، هم چکاوک هم بهار
هم صدای پای عشق، هم ستاره هم سه تار
*
می شناسم تو را با سپیده، می شناسم تو را تا شقایق
می شناسم تو را از نگاهت، از نگاهِ پرستوی عاشق...
*

می شناسم تو را گل تر از گل، می شناسم تو را آسمانی

می شناسم تو را حس مهتاب، ای که در شعر شب جاودانی 

وضیح عکس:دادمش به فائزه گفتم بذارش توی ماشین تا من برم و بیام،گذاشته بودش اینجا!

...و در پایان این جبهه تشکر می کنم از تک تک دوستانی که در کامنت های ندا ، پریسا و وبلاگ رسمی بهم تبریک گفتن و امیدوارم همگی همیشه شاد و سلامت و برقرار باشین.

*جشن تولد دانشگاهی:
امروز هم بعد از امتحان توی دانشگاه تولد داشتیم..به صرف مگنوم! و شربت و شیرینی!!(وسیله ایاب و ذهاب هم در محل دانشگاه تا مزار آن مرحوم..هان!..نه..این انگار واسه اینجا نبود!..هیچی!)
خلاصه فائزه واسه م عروسک
Pat رو گرفته بود که کلیییییییی سرش خندیدیم..بچه ها می گفتن چقدر چهرش به خودت رفته..گفتم نههه!..بینیش به باباش رفته!!...اینم عکسش:

*جشن تولد خانگی!(تا اطلاع ثانوی نداریم!!!)
والا پارسال که خونه واسه م تولد گرفتن، گفتن تولد آخریه و سال دیگه جایی خبری نیست (خیلی مجترمانه گفتن دیگه بقیه تولدهاتو یکی دیگه باید واسه ت بگیره!!!..یعنی برو پی کارت دیگه!!!)

حالا شده نقل اون ضرب المثل که می گه "از اینجا موندیمُ و از اونجا رونده!"
نه اینجا تولدمون مبارک شد و نه اونجا!(حالا اونجا کجاست؟!..اللهُ اعلم!..احتمالآ جایی ست در ناکجا آباد که هنوز کیرستف جان کشفش نکرده!!)
ولی گذشته از شوخی،قرار بود دیشب به مناسبت (های) روز مادر، سالگرد ازدواج مادربزرگم با بابابزرگم،سالگرد ازدواج خان داداش اینا، تولد امام (!) ، سالگرد عقد داداش جان اینا ، سالگرد فوت مادربزرگ ِ شوهرخواهرم و تولد من (خدارو شکر مثل اینکه پای منم اومد وسط بالاخره!) مراسم بزرگداشتی (!!) برگزار بشه، که مطلع شدیم خان داداش و یاسمن (خان داداش زاده) راهی دیار ما شدند و این مهمانی به امشب موکول شد!
...حالا اگه در این مراسم چیزی هم به ما رسید، بعدآ طی یک "بعدنوشت" تعریف خواهم کرد.

پ.ن 1: دلم می خواد بارزترین صفتی که در من دیدین،از مدت آشناییتون با من و اینجا تا الآن رو در یک کلمه بهم بگین...حالا اگه اون صفت مثبت بود، یکی از منفی هامُ و اگه اونی که گفتین منفی بود،یکی از مثبت ها رو هم بگین (در صورت وجود البته!)..می ذارم به حساب کادو تولدم!
پ.ن 2: یه چیزی می خواستم بگم،..نمی گم!
پ.ن 3: دوباره فال حافظ

(مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام
 خیر مقدم چه خبر یار کجا را کدام

یارب این قافله را لطف خدا بدرقه باد
که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام)
...


پ.ن 4: میلاد با سعادت حضرت فاطمه و روز مادر هم با چند دور تآخیر مبارک.

 پس فعلآ
خوشتون باشه...
تا بعد...

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

...و اما بعد نوشت:
دیروز از صبح مشغول دریافت اس ام اس از دوستان و آشنایان بودم..که از یک جمله "تولدت مبارک" بود..تا متن های خیلی قشنگ..یکی از قشنگترین هاش که پسر دایی جان واسه م زد این بود:
آرزویم این است:
نرود اشک به چشمان تو هرگز ، مگر از شوق زیاد...
نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز..و به اندازه ی هرروز تو عشق باشی...
عاشق آنکه تو را می خواهد و به لبخند تو از خویش رها می گردد...
و تو را دوست بدارد به همان اندازه که دلت می خواهد...
تولدت مبارک.
(توی پرانتز قابل توجه خاک انداز جان:کمی قبل از این اس ام اس هم خانمش واسه م اس ام اس تبریک فرستاده بوداااا..باز نری توی فکر اینا و اونا!..پرانتز بسته)

خلاصه شب هم سایرین آمدند و به کوری چشم دشمنان اسلام،کفار و منافقان تولد امسال هم همین جا برگزار شد...
کیک و تزئیناتُ خان داداش زحمتشو کشید و معرفی کادو ها رو داداش جان...هم تولدی ها و هم روز مادری ها...

داداش جان هم که پارسال آخر کار شعر ِ " می رن آدما..از اونا فقط جشن تولدهاشون به جا می مونه..." رو خوند، امسال گفت یه شعر جدید می خوام بخونم!..و این بود:
یار ما وفا نداره ، یار بی وفا بمیره..بمیره...
منم گفتم موافقم!!!
نمی دونم شنیدین یا نه این آهنگُ ولی توسط یک افغانی خونده شده...منم آخرش گفتم:
شاعر: شنبه..آهنگساز: یکشنبه..تنظیم کننده:دوشنبه و...
زنگ زدن ندا ساعت 11 هم خیلی سوپرایزم کرد.

پ.ن 1 واسه اینجا: از مجید شر عزیز هم بابت پست تولدیش ممنون و امیدوارم همیشه موفق و پیروز باشه  


..همین دیگه!
حالا تا سال ِ دیگه...
خوشتون باشه

 


نوشته شده در پنج شنبه 87/4/6ساعت 1:51 صبح توسط زهره نظرات ( ) |


Design By : Pichak