سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

الهی فدات شم خاله ای.... 

...وقتی مهدی همه ی دستمالهای یک جعبه را بیرون می کشد...:akhey
...وقتی مامانش پیرامون همین موضوع او را دعوا می کند....:no
...و آنهنگام که مهدی بغض می کند!
...وقتی خاله زهره از فرصت (سوء) استفاده می کند...
...و مراحل گریه ی جیگر خاله به ترتیبی که می بینید ثبت شد...:sho
گردش در جهت عقربه های ساعت (اگه وسطی 12 باشه!)

پ.ن:عکس العمل خودش نسبت به عکس فوق العاده جالب بود..می گفت:
مامان من ده!
(به فتح د)


*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

صحبتهایی بود پیرامون
این یاداشت پشت صحنه ، که البته اینبار پشت صحنه خود رضا بود تا من!..اما فعلآ باشه واسه بعد...

پس
لحظاتتون بهترین...

تا بعد...
:babay

 بعد نوشت:

امسال هم احسان ، آیینه شکسته قبل و مستانه ی حال ، واسه تولدش یاور ناپلئونی رو استاد کرد(...این اصطلاح توی کدوم سربال بود؟ )...ممنون و نوش جان اونایی که خوردن

  

 


نوشته شده در چهارشنبه 86/5/31ساعت 9:0 صبح توسط زهره نظرات ( ) |


Design By : Pichak