سفارش تبلیغ
صبا ویژن

* بنا به دلایلی از خودم بدم اومده...
اونم در حد تیم ملی!
حالا اون دلایل چی هست..بماند!

* از بعد از روز عاشورا تا همین امروز از خونه بیرون نرفتم! یه سرماخوردگی سمج و اعصاب خورد کن...دارم می پوسم!!

* سه شنبه صبح در حالی که از روز قبلش مقدمات سرماخوردگی و تب رو داشتم ، بیدار شدم و اومدم توی آشپزخونه که قرص بخورم...یه دفعه حس کردم چشمام سیاهی میره و هیچی حس توی بدنم نیس. سریع همونجا دراز کشیدم...
چند دقیقه بعدش که بهتر شدم پا شدم رفتم دستشویی و.................
سیاهی رفتن چشم همان و بی حس شدن پاها همان و ولو شدن دمِ درِ دستشویی همان!!!
به مدت چند دقیقه دیگه هیچی نفهمیدم، بعدشم زبونم سنگین بود و فشارم 7 بود و این ها.....
طبیعتآ ربطش دادیم به همان یک درجه تب و تا ظهر کمی بهتر شدم!
اون روز و اون شب همه ش پایین بودم و توی اتاقم نیومدم اصلآ ، شب هم پایین خوابیدم.
فرداش اومدم بخاری اتاقمو زیاد کنم دیدم...به! خیییییییییییییییلی قشنگ لوله بخاری از جاش در اومده و یه 10سانتی بازهوااااای
نیاز به توضیح هست که اون احوالات سه شنبه صبح چیزی شبیه گازگرفتگی و مسمومیت مونواکسیدکربن بوده است؟

* بهار از فردا میره سر کار..این هفته میخواستیم یه روزش گودبای پارتی داشته باشیم که نشد!

* همچنان از خودم بدم اومده ها!

* همون روز که من بین این دنیا و اون دنیا گیر کرده بودم ، از صندوق هم زنگیده بودن که چرا پس این نیومد؟!!! گفتم نیمه وقت بخواین ، در خدمتم!

*لمس ِ حضورت رو دوست دارم...حتی همین جور نامحسوس!


فعلا همین
خوشتون باشه
تا بعد

 


نوشته شده در جمعه 91/9/10ساعت 4:35 عصر توسط زهره نظرات ( ) |


Design By : Pichak