سفارش تبلیغ
صبا ویژن

* نطق پیش از دستور:
هی این مامان بهار (هورااااااااااااااااااا) میاد غر میزنه که چرا به روز نمی کنی واینا!!!
ما هم در جهت تکریم مامان بهار (هوراااااااااااااا) سعی می کنیم که بر خواب و خستگی غلبه کنیم و اندکی چرت و پرت بگوییم!

و اینک مشروح اخبار:::

عرض شود که بعد از اتمام کارای دانشگاه ، بیل و کلنگ به دست سر چهارراه وایسادیم و بالاخره از شنبه ی هفته پیش وانت بنیاد اومد و ریختیم بالا!!!
دوباره یه کار ضربتی بود که باید زودی تموم شه...
البته فکر کنم تا آخر هفته دیگه تمومه...

در راستای خرید سوئیشرت و کفش که در پست قبل عرض کردم ، ناغافل یکشنبه رفتم خیابان گردی تنهایی (البته می خواستم فرمان دوست مشهدی رو انجام بدم!) و پس از انجام یه سری کارهای محیر العقول ، کفش هم خریدم!
دیروز هم با دوست جون همکار بنیادی تشخیص دادیم خرید خون مون اومده پایین و رفتیم خرید و لذا سوئیشرت هم خریده شد...هرچی کار کرده بودیم ، خرج شد!! اما خوش گذشت.

خبر اصلی هم که در نطق پیش از دستور به آن اشاره شد ، خبر مامان شدنه بهار (هورااااااااااااااااا) بود که بسی ذوق نمودیم و خوشحالیم.قرار بود جوابو من بگیرم ،جالب بود وقتی حاضرین دیدن من چه ذوقی کردم و پله ها رو بدو بدو اومدم پایین، فکر کردن واسه خودمه خیلی خنده‌دار
منم کلآ از وقتی فهمیدم هی به بهار میگم هورااااااااااااااااااا...اونم میگه زهرمااااااااااااار!!
اما گذشته از شوخی از صمیم قلب آرزو می کنم هم این دوران زیاد سخت نگذره و هم در آینده ش هم قدمش مبارک باشه براتون و هوراااااااااااااااااااااااااااااابلبلبلو
اینم نی نی خاله:

نی نی

دیگههههههههههههههههههههه

حالا من هی میگم ، شوما هی بگین نه :دییییییییییییییییییییی (حالا اینکه چی چی میگم ، بماند!!)

احتمالآ از شنبه باز بیکاریم ، کسی نمی خواد دیوار خراب کنه و بسازه؟

 

فعلآ دیگه خوابم میاد
خبر دیگه ای هم نیست

خوشتون باشه
تا بعدی.


*بعد نوشت - پنجشنبه :
خببببببب بسلامتی و دل خوش ما دیگه دیروز رسمآ  از کار بیکار شدیم!!
شاید از برخی از زوایا اونجا و محیطش مورد پسندم نبود..مثل الزام و اجبار برای بعضی کارها...اما خب مثلآ همین که رئیس توی این اداره شلوغ هر روز پیش از ظهر بهمون سر میزد و جویای حال و کارمون می شد و یه "خدا قوت" می گفت و میرفت خیلی خوب بود و انرژی می داد بهمون...
دیروزم معاون جان اومدن تشکر کردن و گفتن موقع رفتن یه سر هم به رئیس جان بزنین.
ما هم رفتیم و کلی تحویلمون گرفت و کارکردمون رو گرفت و دست به ماشین حساب شد!..البته هفته پیش 70درصد مبلغ رو علی الحساب داد و دیروز هم تتمه ش رو تسویه کرد...کلی هم تعریف کرد که چقد خانوم بودیم و موقر و مودب و اینا...آخر کار هم که از اتاق میرفتیم بیرون صدامون کرد و گفت شماره هاتون رو برام بذارین اگر در آینده کاری بود باهاتون تماس بگیریم.
حالا اینو (هم رئیس و هم حقوق) رو مقایسه بفرمایید با دانشگاه جان که ما نه رئیس رو می دیدیم و نه تا این لحظه مبلغی گرفتیم!
دیگه مسخره بازی 10% مالیات و اینا رو هم نداشت.
خلاصه که بدین ترتیب پرونده یه دوره کاری دیگه هم بسته شد.

پ.ن در بعد نوشت!: خیلی بده که من زیر بار حرف زور نمی رم؟!؟!!!؟

همین فعلآ

* عکس نوشت- جمعه:
جمع همکارانم ، فردا منم بهشون اضافه میشم...مکان سر چهارراه - زمان فردا 8صبح :دی

کارگران اماده ی کارند......


مجددآ خوشتون باشه
تا بعدی

 


نوشته شده در سه شنبه 90/8/10ساعت 1:4 صبح توسط زهره نظرات ( ) |


Design By : Pichak