سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تصمیم گرفته بودم وبلاگُ به روز کنم..ولی دیدم به روز کردنم نمیاد انگار!
10-12 روز پیش که یکی از اقوام یهویی و بدون هیچ پیش زمینه ای فوت کرد، یه جوری شدم..نسبت به زندگی!...کل زندگی ..زندگی خودم…
آخه یعنی چی؟…توی این دنیا باشیم..یه مشت کار خوب و احیانآ یه مشت کار بد بکنیم که بعدش یه روز صبح بیدار شیم ببینیم مردیم؟!!...حرفم سر مردن و زندگی بعدش نیست..این دنیا رو می گم!همیشه وقتی یکی می میره یادمون میاد که اینجا موندگار نیستیم...یادمون میاد که خوب بودن چقدر راحته!چقدر راحت می تونیم گناه نکنیم!
ولی زندگی کردن هم خودش کلآ چیز بیخودیه!
نه!..یه موقع فکر نکنین من الآن در اوج افسردگی به سر می برم یا قصد خودکشی(!!!!!) دارم یا هر چیز دیگه ای ها!..نه!...من خوبم!
صبح ها ساعت 12 بیدار می شم!!..صبحانه می خورم!(از روو که نمی رم که!..آخه صبحانه یه وعده غذایی مهمه!!!!)...دوساعت بعدش نهار می خوریم...می خوابیم...چایی می خوریم و بیسکوئیت!..سریالها رو می بینیم..شام می خوریم...می خوابیم!!!!...ببینید چه برنامه روزانه م مفیده!
کم کم داشت جریان اون مردن یهویی یادم می رفت!..داشتم به این فکر می کردم که آدم تا زنده ست باید زندگی کنه..و احیانآ از زندگیش لذت ببره!...اما اس ام اس فانزه...
با این مضمون که : امروز اعلامیه ی  مهدی ش (یعنی یکی از همکلاسی های دانشگاه) رو توی دانشگاه دیده...
یه ترم از ما بالانر بود ولی بعضی واحدهاش با ما بود..اینقدر سر کلاس حقوق سر تساوی حقوق زن و مرد کل کل می کردیم..درسشم خوب بود..پسر خوبی بود کلآ...ولی حالا دیگه نیست!..به همین راحتی!...16شهریور باید انتخاب واحد می کرد..اما حالا...هر کی شنیده بود شوکه مونده بود که آخه چطور..؟!
خدا رحمتش کنه...
ببینید وقتی می گم زندگی یعنی چی..بیخود نمی گم!
زندگی ای که توش از دلبستنت پشیمون شی..از اعتماد کردنت پشیمون شی..از ..(نمی دونم این چی داره میگه..اما هرچی میگه راست می گه!!)
اونوقت آخرشم اینجوری باید بری!که به قول بابا بالای اعلامیه ت یا بنویسن: "جوان ناکام"...یا بنویسن "همسری فداکار"...یا "بزرگ خاندان" !!!

بگذریم...

یک فیلم خیلی باحال دارم از یک اثر هنری..براتون می ذارم..حجمش زیاد نیست..حتمآ دانلودش کنید...حجمش کمتر از 2 مگابایت هستش...
بازیگرش خودمم..فیلم بردار مامان خانم..موسیقی متن گروه آریان!!

.:: قسمتی از هنرنمایی من و مامانم!!::.


دیگههههه..این هم .اولین کار تکمیل شده کلاس معرق ...

 

اولین کار معرق من!

هووووم؟...به نظرتون چیزی بشو هستم یا نه؟!

 خوب دیگه...
حرفام تموم شد!
پ.ن 1: بازم تآکید می کنم من خوبم!!
پ.ن 2: امروز همه چیز رو تعریف کردم...
پ.ن 3: حوصله م سر رفته!
پ.ن 4: شما خوبین؟
پ.ن شعری: چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا؟...چیه؟شعر نشد؟..به من چه خوب؟!واسه من که از بس تکرارش کردم،شعر شده!!..شما هم یه جوری بخونین که شعر بشه...
پ.ن 5: خوب خالا اینم چون شمایین..شعر...!
(play کنید و همین قسمتش رو گوش کنید.)

   < width="80" height="44" data="http://ayeneh.persiangig.ir/audio/DonbaleTo.amr" type="application/x-shockwave-flash">

پ.ن 6: وقتی از جعله می پرسیم چه خبر؟..می گه خبری نیس!..چقدر شیرینه این موقع که بچه ها تازه به حرف میوفتن...این لینکُ هم ببینین(روی عکس کلیک کنید)..میگه "برو بابا اِ ! "

 

برو بابا!

همین!
ما رفتیم...
شما خوشتون باشه!

*یعد نوشت1: آن هنگام که دستگاه « ر ِنـــــــــــــْــــجـــــِر» در شهربازی در این موقعیت بود ، بنده درست همانند مرد عنکبوتی روی سقف دستگاه ( که در آن هنگام کف دستگاه بود! ) تشریف داشتم!!..و اندکی در حال افتادن!!
به من چه خوب؟!..ضامن صندلی خراب بود!..ولی بسیار بسیار با خواهرجان اینا خندیدیم...
پ.ن 1 : می گمااا..حالا یعنی اگه افتاده بودم ، می شدم « جوان ناکام » دیگه؟!

 کماکان شماها خوشتون باشه..
ما هم یه کاریش می کنیم!


نوشته شده در پنج شنبه 87/5/31ساعت 3:2 صبح توسط زهره نظرات ( ) |


Design By : Pichak