سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صبح پنجشنبه از ترس اینکه یهو خوابم نبره 3تا ساعت و موبایلُ گذاشتم بالا سرم!...حدود ساعت 5:15 از گرما بیدار شدم.پنجره رو باز کردم و دیدم صدای اذون میاد منم گفتم حالا که بیدارم نمازمو اول وقت بخونم و بعدش یه کم دیگه بخوابم...اما چه خوابی شد اون خواب!!..دوست جون محترم از 6:10 هی تک زنگ زد..نزدیک 6:30 گوشیُ برداشتم بهش گفتم فائزه بخدا بیدارررررررم!
قرار بود با ماشین برم و بذارمش پارکینگ خونه شون و بعدش باهم بریم...

حدود 7:15 رسیدم هنوز آماده نبود و رفتم یه چایی خوردم تا پوشید و اومد...
توی راه هم که حسابی بساط بخور بخور جور بود!...کیک،ساندیس،کشک،چی توز،تخمه،شکلات و...
رفتنه فیلم روز سومُ گذاشتن.قبلآ ندیده بودم.بد نبود!..به درد پیش از ظهر اربعین می خورد!

12:15 مشهد اردهال بودیم...قرار شد نمازُ اونجا بخونیم و ساعت 13 هم دم اتوبوس باشیم...اول رفتیم سر قبر سهراب.یادمه دفعه اول که رفته بودیم توی آسمونا دنبال قبرش می گشتم زیر پام پیداش کردم!
...و به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید...
بعدشم نماز و زیارت...طبق معمول هم ما آخرین نفرایی بودیم که سوار می شدیم!..وقتی رسیدیم دم اتوبوسها یکی از مسئولا گفت: بریم دیگه 4تا شیطون های سفر هم اومدن!
واسه نهار رفتیم کاشان.."چایخانه سنتی باغ فین"..جای قشنگی بود!مخصوصآ
دستشوئی هاش که فوق العاده بهداشتی و تمیز بود!...خیلی خندیدیم یه مشت در هم بود که آخرش نفهمیدیم به چه دردی می خوره!
...وبازهم موقع برگشت ما آخرین نفرات بودیم!...آقای... داشت پول غذاها رو حساب می کرد،گفت بشینین تا با هم بریم...ما هم دم اتوبوس به بقیه گفتیم:20 دقیقه ست معطل آقای... وایسادیم

بعد از ظهر هم فیلم شام عروسیُ دیدیم..این یکیُ دیده بودم!...فقط اونجاش قشنگه که امین حیایی قرص اکس می خوره و با گلزار تصادف می کنه و اونا و اینا!
برای نماز مغرب و عشا هم قم بودیم...حدودآ دو ساعتی حرم بودیم- سه تا جعبه سوهان هم خریدم (واسه خودمون و خواهرم اینا و داداش جان اینا) و بعدشم رفتیم برای شام...

...و بعد هم جمکران...
هم خیلی خسته بودیم و هم به شدت با کمبود چایی روبرو بودیم!...نماز امام زمانُ خوندیم و اومدیم بیرون دیدیم دارن چایی صلواتی می دن! خوردیم و رفتیم یه گشتی توی بازارش زدیم.یه
کیف موبایل برای خودم خریدم و یه خرس هم برای تولد فائزه ،که همون وقت بهش دادم...

حدود 12 هم برگشتیم...بقیه خوراکی ها که مونده بودُ خوردیمُ خوابیدیم!

صبح که رسیدیم بچه ها گفتن بیا بریم خوابگاه اما گفتم نه دیگه!..برم خونه یه باره بخوابم!...با فائزه رفتیم دم خونشون که ماشینُ بردارم.مامان و باباش گفتن بیا یه دو ساعتی بخواب و بعد برو..گفتم نه!..اگه بخوابم-یه باره می خوابم تا پس فردا!

اومدم طرف خونه- دیدم حلیم فروشی ها باز کردن-منم گرفتم و رفتم خونه...

خلاصه سفر خوبی بود و خوش گذشت...

به یاد همه بودم و دعا هم کردم..خدا قبول کنه...

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

پ.ن 1: عکس ها رو لینک کردم توی خود نوشته ها..اونجا ببینین.
پ.ن 2: آهنگ متن سفر- با توجه به اربعین- آهنگ دوسِت دارم از فریدون بود (که الآن روی وبلاگ هستش و می تونین گوش کنین) و شعر : "آهویی دارم خوشگله – فرار کرده ز دستم – دوریش برایم مشکله – کاشکی اونُ می بستم...!
پ.ن 3: امرزو حس ِ دانشگاه رفتن نمی باشد => فیتیله امروز تعطیله!

 

...خوب...
خوشتون باشه...
تا بعد


نوشته شده در یکشنبه 86/12/12ساعت 2:22 صبح توسط زهره نظرات ( ) |


Design By : Pichak