سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این خانه ی ویرانه ندارد

دل را به کف  هر که دهم باز پس آرد
کس تاب نگه داری دیوانه ندارد

در بزم جهان جز دل حسرت کش ما نیست
آن شمع که می سوزد و پروانه ندارد

در انجمن عقل فروشان ننهم پای
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد
...

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

از آلبوم هوای تو - با صدای علیرضا افتخاری

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

پ.ن 1: اگه اسپیکرهاتونو روشن کنین می تونین همین آهنگو رو گوش بدین...خیلی قشنگه

پ.ن 2: از موقعی که تبلیغ این آلبوم رو می ذاشت قصد داشتم بنویسمش...تصمیم الآن نبود.

پ.ن 3: می خوام سعی کنم کسی رو دوست نداشته باشم لااقل تا موقعی که از دوست داشتنش مطمئن نشدم.
پ.ن 4: دوسال پیش همین شبها کنسرت بود...یادش بخیر

پ.ن 5: شاعر میگه:...هنوزم دوسِــت دارم دلم می خواد داد بزنم...(این یکی یه تبصره بود واسه پ.ن 3 )

پ.ن 6: خیلی ممنون از دوستان بازدید کننده...

 

تا بعد
لحظاتتون بهترین

 


نوشته شده در جمعه 86/5/26ساعت 8:0 صبح توسط زهره نظرات ( ) |

سلام به جمیع دوستان!

به همین زودی یکسال از وقتی که قرار شد احسان (آیینه شکسته) واسه تولدش برام شیرینی ناپلئونی بخره گذشت...و بازهم 23مرداد شد...پس بازهم تولدت مبارک!

امیدوارم همیشه موفق و پیروز باشی.
و یادت باشه که امسال از زیر شیرینی خریدن در رفتیا...!

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

پ.ن:کاش اول مهر امسال کسی بهم موضوع انشا نده که:

تابستان خود را چگونه گذراندید؟

 

فعلآ تا بعد
لحظاتتون بهتــــــــــرین

 


نوشته شده در سه شنبه 86/5/23ساعت 2:3 صبح توسط زهره نظرات ( ) |

...بعد از مدتها که قرار بود بریم شهربازی، دیشب بالاخره جور شد...
منم از قبلش گفتم یعنی چی که وقتی می ریم بیرون شام نمی بریم و آخرش یه چیز آماده حالا یا ساندویچ و یا پیتزا می خوریم؟!..اصلآ کیف بیرون رفتن به اینه که از قبلش براش تدارک ببینیم!....پیشنهاد دادم که من الویه و کوکو درست می کنم و با مخلفات لازم میارم..که پذیرفته شد!
حدود ساعت 9 من به اتفاق خواهرم اینا رفتیم و قرار بود خانواده دختر عمه م هم اونجا بهمون ملحق بشن...
قبل از رسیدن اونا ما بازی «کاترپیلار» رو سوار شدیم..اونم با مهدی!...دور از جون شما جون به لب شدیم تا این وایساد!!!!....هممون داشتیم گیج می زدیم!..مهدی هم که بیچاره مه و مات مونده بود!
منم گفتم  دیگه غیر ممکنه امشب یه چیزی که بچرخه سوار شم!
وقتی که اونا رسیدن قرار شد بریم چرخ و فلک.این چرخ و فلک هم بازی بیخودیه که هربارم که سوار می شیم می گیم دفعه بعد نمی رینم..اما بازم می ریم!!
منم با شوهر دختر عمه م که آقا سعید باشن خیلی کل کل می کنم حسابی متلک بارشون می کنم...تا توی صف بودیم خواهرم گفت شام هم مهمون زهره هستیم!
دختر عمه م هم به آقا سعید گفت پس خوشحال باشین...! شصتمون خبر دار شد که قرار بوده مهمون باشیم شامو...آقا سعید هم کلی گفت هوووورا و آخ جون و اینا..منم به کل خودمو زدم به اون راهو..گفتم من؟!..شام!؟...نه بابا شایعه است:soot...خلاصه وقتی که سوار شدیم با دوتا صندلی فاصله با آقا سعید بودیم.وقتی رسیدیم اون بالا به خواهرم گفتم بیا صداشون کنیم!..خلاصه یهو داد زدیم:
آآآآآآآآآآآقاااااااااااااااااااااااا سعــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــید...:shad
گفتن بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــه؟
گفتیم هیچـــــی!!!
......و دیگه این آقا سعید گفتن توی همه بازی ها ادامه داشت...فکر دیشب هرکی توی شهر بازی بود فهمید آقا سعید کیه!!!

از یکی فروشگاههایی که اونجا بود هم اینو خریدم:

ای کاش که معشوقه ز عاشق طلب جان می کرد * تا که هر بی سر و پایی نشود یار کسی... 

از همون اولی که وارد شدیم زهرا (خواهر جغله) می گفت یکی این بازی شانسی ها رو امتحان کنیم اما همه ش بیخودی بود...
آخر کار ساعت 12:5 که دیگه داشتن از تو شهربازی جارومون می کردن یه بازی دیدیم که انگار بد نبود...یه مکعب شیشه ای بزرگ بود پر از این عروسک های پشم و پیلی!!...یه چیزی مثل چنگک هم داشت که از بیرون کنترل می کردیم...باید این چنگکو روی یکی از عروسکها تنظیم می کردیم و بعد از 15 ثانیه اگه می گرفتش ماله ما می شد و می انداختش بیرون!..500 تومان!
یه هزاری دادمو روی یکی از عروسکها نگهش داشتم..اما همه قشنگاش اون زیر بود...این گربه ماله من شد:

 

که البته گفت یه بار دیگه هم امتحان کنید که بار دوم نتونست بگیر و 500تومان از دست رفت!..یا به عبارتی این مموشی 1000 تومان شد!

بعدم اومدیم بیرون و قرار شد شام رو توی یه پارک دیگه بخوریم..خیلی هم خوشمزه شده بود و همه تا شرف خوردن انگشت هم پیش رفتن!

 بفرمائین!

سر شام هم بحث کشید به اینکه گوشی ارزون شده..گفتم از من که 265000 خریدم الآن شده 245000 تومان...یا 6600 ها (معروف 66جواد!!) 160000 تومان!..سر به سر شوهر خواهرمم که گوشیش نوکیا 3310 گذاشتم و گفتم از شما هم 3تا 100 تومانه!
آقا سعید گفت تو که خبر داری از من چنده؟ (گوشیش نوکیا 6060 بید!)...از شما؟!با یه کم مکث گفتم از شما هم چون شمایی 2تاشو 100 تومان!:loos...همچین مونده بود اندر جوابی که بهش دادم..کف کرد بیچاره:lool 

پ.ن 1: توضیح عرض شود که تقریبآ توی فامیل هیشکی جرآت نداره بگه بالا چشم آقا سعید ابرو هم هست!!همه اینجوررین:

پ.ن 2: عکس مهدی رو واسه این برنامه عصر جدید فرستادم..موضوعش خنده بود..هفته پیش که کلی به همه گفتم ببینید اما چون روز وفات بود نذاشت و ضایع شدم!...این هفته گفتم حتمآ می ذاره..اس ام اس و تلفن به همه که ببینین........اما عکس مهدی رو نذاشت!
نمی دونم چرا!...و این چنین بازهم در جهت ضایع شدن ما تلاش شد!!!...منم برای اینکه غم باد نگیرم (!!) عکسو می ذارمش اینجا!

 جغله ی خاله...

پ.ن 3: یه کم طولانی شد..خوب به من چه!؟..کمافی السابق مشکل خودتونه!..اما وااااااای به حالتون اگه همشو نخونین!:kotak...و وای تر به حالتون (قید جدیده!) اگه وقتی خوندین کامنت نذارین!:kotak:kotak

پ.ن 4: فونت نوشته های یادداشت گل آفتاب گردون با این یادداشت یکیه!...اما چرا این ریز تر از اونه؟!؟

فعلآ
تا بعد
لحظاتتون بهتــــــــــــــــرین
:babay

 


نوشته شده در دوشنبه 86/5/15ساعت 3:50 عصر توسط زهره نظرات ( ) |

دوستان ســــــــــــــــلام(خیلی وقت بود سلام نکرده بودم!)

خیلی وقت بود آپ نکرده بودم!..خوب نوشتنم نمیومد!برای عید هم که یه عالمه نوشتم بعدش یهویی پاک شد منم ولش کردم!(نکن بچه زشته!)
می بینم که می بینین که قالبم عوض شده!...تقصیر این
آقای محترمه...اما کیف می کنید چه قالب با شخصیتی شده..خواستم یه کم متحول بشین..نه!..یعنی متنوع بشین

و اما دلیل اصلی به روز کردنم تولد یکی از دوستای خوبمه که مثل همیشه از همین جا بهش تبریک میگم...از اون 120 سالی که قرار بود بهت تبریک بگم دوسالش گذشت و امیدوارم همچنان سلامت و شاد و موفق باشی و این تبریکها هر سال ادامه داشته باشه...

همراه با قشنگترین آرزوها...

اصلآ زور نزنین!....زور هم نگین!...من نوشتنم نمیاد..حسش نیست خوب

این عکس و شعر خیلی خوشگل رو داشته باشین و دعا کنین یه چیزی غیر از خوردن و خوابیدن پیش بیاد تا من به روز کنم...البته جریان تصادف هست که رضا توی پشت صحنه نوشته... 

پ.ن:می خواستم به اون دوستی که از شهرستان کاشان میان اینجا بگم میشه لطف کنین کامنت بذارین؟ 

فعلآ
تا بعد
لحظاتتون بهترین

 


نوشته شده در چهارشنبه 86/5/10ساعت 3:5 صبح توسط زهره نظرات ( ) |

 ...

گل آفتابگردون هر روز به انتظار دیدن یاره

اما خورشیدُ پوشونده ابری که تاریکه و تاره

چشمای آفتابگردون باز نگران از ابرا

داد می زنن این تن ها طاقت دوری نداره

تا بشه وقتی خورشید از دل ابرا پیدا

باز کار آفتابگردون انتظاره ،انتظاره


آخرش ابرا رو از رو رخ خوشید بر می دارم
توی آغوش نفسهام عطر لبخندُ میارم

واسه دیدارت همیشه می زنم تا آسمون پل

بمون همیشه کنارم

تویی خورشید

منم اون گل...

 

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

پ.ن1:امشب شب لیلة الرغائب هستش... آرزو کردم که تا سال دیگه این موقع...و در مجموع التماس دعا در این ایام...

پ.ن2:حضور دوست عزیزم «مائده» رو در این وبلاگ گرامی میدارم!!(اوه چه لفظ قلم شد!!..اصلآ به من چه که اومدی توی وبلاگم؟!!:loos)


پ.ن3:قرار شده که توی این وبلاگ با عنوان
پشت صحنه گل سرخ ،پشت صحنه من نوشته بشه!...توسط داداش جان!(بیاااااااا::beppa)...من بارها گفتم و بازم میگم که : من تکذیب می کنم!

پ.ن4:بدلیل اینکه مدتهاست حس نوشتن ندارم تا اطلاع ثانوی اینجا همینجور می مونه تا ببینیم چی میشه!...اطلاع ثانوی از 1ساعت دیگه ممکنه باشه تا مثلآ 1ماه دیگه!

پ.ن5:خوش بگذره!

پ.ن6:می خواستم بگم پ.ن 4 رو زیاد جدی نگیرین!!

تا بعد...
لحظاتتون بهترین

:babay

 

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

بعد نوشت:

وبلاگ پشت صحنه گل سرخ با اولین یادداشتش پیرامون موضوع ، به روز شده...سر بزنید...خالی از لطف نیست.
اما من تکذیب می کنم;) 
مرسی !:gol


*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

 


نوشته شده در پنج شنبه 86/4/28ساعت 9:16 عصر توسط زهره نظرات ( ) |

<      1   2   3      >

Design By : Pichak