سلام خانووووووم..قربان تو..خوش كه بله ميگذره ديگه خودت كه در جرياني (چشمك)// اره واسه خودمم جالبه كه ديگه رغبتي به نوشتن ندارم..نمي دونم چرا؟؟ هميشه قكرميكردم ميام و همه چي رو ميگم و ثبت ميكنم ولي هي نميشه...همين الآن يه عالمه از سفر نوشتم اما نميدونم چرا حس اضافه كردن عكسا و ارسالش نيست...// تازه اينكه شايد من مثه تو نتونم حق مطلب رو ادا كنم ولي مشتركاتش زياده..و ميتونم مثه همين آهنگ وبلاگهامون كپي كنم اينجا حرفاي تو رو :دي//(آخه من توي پست قبل تر يه قسمت از اين آهنگو نوشتم و گفتم كه آهنگ روي وبلاگ هست اما بعدش نتونستم آپلودش كنم و كدش رو درست كنم و بعدش اومدم ديدم حاضر و آماده روي وبلاگ تو هست..حالا فكر كنم گاهي يادداشتها رو هم بتونم كش برم ) :دي///آره واقعآ هم همينه منم وقتي توي بله گفتنم شك ميكردم و ميومدم ميديدم تو هم اوايل شك ميكردي كه درسته اين كار يا نه باخودم ميگفتم پس اين حس طبيعيه....حالا ادامه راه هم همين طور....// ممنون عزيزم منم واسه تو متقابلآ :)