سلام ...
چطوري خانوم کم پيدا؟!
تو خجالت نميکشي؟! خب حداقل برگشتنا ميومدي يه سر پيشم و بعد مي رفتي آخه! اين چه وضعشه؟!!
خيلي دلم تنگوليده واسه ت ... خييييلي
بووووس
سلامممممممممممممممم...زهره کوجايي؟؟
برگشتي يانه؟؟...متنظرتم..........
کامنتت روهم زيرنويس کرده بودم..ديگه اينجا نمينويسم..خودت بروبخون به من چه...
چه خبرا؟؟..خوش گذشت؟؟........ولي زرنگيا...گذاشتي بري مسافرت بعد بياي تعريف کني..اشکال نداره قبول داريم...
سلام بر زهره ي گلم
خوبي؟
از ديدن روي ماهت خيلي خوشحال شدم فقط جاي زينت خالي.
فقط حيف که زمان کوتاه بود اما همينم غنيمته.
اميدوارم دفعه ي بعد شما و زينت جان و با هم ببينم.
راستي هيچ وقت يادت نره ... هميشه لبخند بزن ...وقتي ميخندي زيباتر ميشي زيباترين.
سلام زهره جونم خوفي؟
دوشت دالم
خيلي وقته که نيومدم پيشت
دلم برات تنگيده بود.
ميبوسمت
هميشه شاد باشي
سلام چطوري؟غار تنهايي پيدا کردي؟
هنوزدر غار بسر ميبري؟
الانه بايد قراني کتاب حافظي شعري بيتي بهت وحي شده باشه ديگه
بيرون بيا و مردم رو به راه راست هدايت کن
سلام
خيلي تفاوت کردي! نوشتنت رنگ و بوي ديگه اي گرفته...
هنوز اما همونطور... هستي!!!
سلام زهره جان
بخدا شرمنده اتم.هنوز سيستمم مشکل قبلي رو داره و من نمي تونم پستهاي جديد رو ببينم.نمي دونم چيکار کنم.براي همين حس و حال نت رو مثل قديم ندارم.
اميدوارم نيومدن من رو حمل بر بي عرفتيم نذاري.به يادتم.
ايشالله سفر مشهد قسمت هردومون بشه.آمين.
دوسسسسسسسسسسست دارم..بوسسسسسسسسس
سلامممممممم
يعني چي پس تو کي ميخاي يه چيزي بنويسي؟؟
ميخاي من بيام برات بنويسم؟؟گرچه وضع خودم ازتو بدتره..ببين زهره اگه دفعه بعد آپ کردي که هيچ وگرنه..رنگ صورتي وبلاگتو ميکنم سياه ها..خب؟؟
به من ميگن مريم..نه برگ چغندر..معروفم توي کن فيکون کردن..اگه شاهد هم خاستي ازمجتبي و بيتا ميتوني بپرسي..
واي خودم ازخودم ترسيدممممممممم...دربرم..ترسناکترازاين نشدم..
سلام عزيز دلم زهره جان خوبي؟شرمنده شدم.ممنون که هميشه يادمي .اينکه روز تولد همو يادمون باشه خوبه اما اينکه شما هميشه به ياد من هستين برام مهم و ارزشمنده ...و من براي تمام اين ها خدا رو شاکرم .چي ميتونم بگم جز اينکه خداوند رو به خاطر دوستاي مهربون و گلي مثل شما سپاسگذار باشم که هميشه ياد هم هستيم و اصلا برامون فاصله ها و مسافت ها مهم نيست ...اين خيلي خيلي ارزشمنده .اميدوارم لايق اينهمه بزرگواري و محبتتون باشم.يک دنيا سپاس._____________
بابت نيومدنت ...ناراحت شدم ...اماحتما صلاح نبوده...ان شاءالله هر زمان مناسب تره.
اصلا از قديم گفتن تا 3 نشه...من مطمئنم به زودي اتفاقاي خوبي ميفته ...برام صميمانه دعا کن از ته قلب پاک و معصومت.
داشتم آرشيوتو ميخوندم...دنبال اون پست لباس خريدنت بودم که پيدا کردم(2آبان 86)...کامنتامو خوندمشونبعدش الان به اين نتيجه رسيدم که من چقدر بانمک بودم و هستم (بيداري تو اين ساعت همين عوارضم به دنبال داره ديگه!!!)(الان جمله تو پرانتز قبليو وقتي تو جمله قبلشو ميخوني ميگي!)
زهره چقدر فرق کردم،کامنتي که واسه پست 21 مهر 86 گذاشتمو خوندم،الان جونم بالا مياد روزه بگيرم،اصلا ميگم روزه گرفتن چه معني داره...اما 4سال پيش چي فکر ميکردم و الان واسه خودم چي شدم...
به نظرت من بودم که عيد فطر اون سال مينشستم پاي برنامه هاي اخشابي؟؟؟!!نهههههههه محاله!بيکار بودماااا...
تو کامنتي که واسه پست 25بهمن 86 گذاشتم رسما زده بود به سرم مثل الان که دلم بارون ميخواد مثل همون موقع!!!بارون...بارون هنوز اون پستي که نوشته بودي همش ميخورديو پيدا نکردم،ميرم الان به ادامه خوندنام...
مرسسسسسسسي ازت(حالا بمون تو خماريش که واسه چي ازت تشکر کردم )
سلامچ ه ط و ري؟
از اين خوشم اومد
چطوري؟!
زهره آپ کن دلمون پوسيد! از اون پست باحال ها بذار!
10 اسفند عروسيه شهرشما! فقط موندم چطوري يه قسمت هايي از عروسي رو بپيچونم که با تو بريم بگرديم يه کم!