سلام . يه امروز رو ما بعد چند وقت ظهر يه چرت خوابيديم حالا شبيه بي خوابي زده ببه سرمون و اومديم تو نت ببينيم چه خبره که گويا هيچ خبر تازه ايم نيست !!!!!!!!
از بس رو تخت وول خوردم و خوابم نبرد بابک کلافه شد و پاشد يه پتوي جداگانه واسه خودش آورد منم ديدم اين بار بيدارش کنم يه چيزي بم ميگه گفتم بهتره بيام پاي نت . درم بستم که صدا بيرون نره !!!!!!!
در مورد پيشنهاد کوه بايد بگم اين روزا هيچ کدوم حال و حوصله نداريم قبلا فقط من بي حوصله بودم حالا کمال همنشيني من در بابکم اثر کرده اونم همين طوري شده اينه که واقعا حسش نيست !!!!!!! اگه شيطنتاي طه نبود باور کن ديونه ميشديم .
تو خوبي زينت ؟ خواستم بيام وبت بنويسم ديدم نوشتي باز نميشه گفتم اينجا بنويسم بتوني بخوني . چه خبرا ؟ خوبيد همه ؟
هر چند مي دونم اين روزا کسي خوب و خوش نيست انگار ديگه واقعا زمان اون رسيده که همه از صميم قلب منجي رو صدا کنند .نمي دونم دنيا قراره به کجا برسه ولي در حال حاضر که اگه کسي دل خوش جائي پيدا کرد حتما سلام ما رو بهش برسونه .
با همه اين احوالات بازم از ته قلبم ميگم : خدايا شکرت .
زهره معلومه کجائي ؟ بيا نت ديگه داره خوابم مي گيره !!!!!