|
حالم خوب نیس...
یه جورایی ام.
سرم دردمیکنه...
داشتم فکرمیکردم الان چندین نفر حسرت موقعیت منو میخورن و حتی دلشون میخواد بجای من باشن (این به معنای تعریف ار خودم نیس، حقیقته!!)
بعد خودم خنده م گرفت!!!
چندوقته شبکه تماشا یه سری کلیپ از سرود بچه ها میذاره که دست جمعی هرکدوم یه مدل لباسی پوشیدن و می خونن،از مدرسه صدا و سیما هستن...
یادمه از بچگی از این مدل گروه سرودها خوشم میومد و دلم می خواست یه جوری راهشو پیدا میکردم و میرفتم...اما فقط ختم شد به گروه سرود پیش دانشگاهی، که اونم چون سرماخورده بودم و صِدام گرفته بود، آخرش رفتم توی پشت صحنه و سرود نخوندم!!!
کلآ این راهی بود که دوست میداشتم و دنبال نکردم!
همینجوری ناغافل یادش افتادم.......
تازه چندوقته بازم به این نتیجه رسیدم که هیچ وقت ناشکری نکنم..اما جدیدآ نمی دونم چرا همه حرفامم میخوره به دیوار و یا 180درجه می چرخه و میاد پایین!!
مجددآ سرم درد میکنه!
یه استرس بدی هم از شنبه تاحالا باهامه که نمی دونم تا کی قراره طول بکشه...
می ترسم......
پنجشنبه روزه گرفتم ، اما دور از جونتون نزدیک افطار دیگه داشتم بدرود حیات می گفتم از بس حالم بد بود...چیزی حدود 3کیلو کم کردم ظاهرآ!!
البته بماند که مامان اینا و همسرجان چقد دعوام کردن و همسرجان هم از الان خط و نشون کشیده واسه ماه رمضون...
با همسرجان اینا مشکل خاصی ندارم ، فقط کلافه م.
یه کمم از دست دوستام دلخورم...گاهی فکر میکنم شاید اگه من جای اون دوست بودم، برای دوستم یه جور دیگه مایه می ذاشتم (کما اینکه تا الانم همینجور بوده)
دعا کنین از این استرس لعنتی خلاص شم :(
قرارشده توی این هفته بریم یخچال و اینا رو بخریم، اما هنوزم نمی دونم سفید یا نقره ای؟
آنهایی که مسائل را "در خشت خام" می بینن ، می گن سفید و آنهایی که "در آینه" ، میگن نقره ای!!! خودمم هنوز نمیدونم!!!!!!!!!
حوصله ویرایش این پست و رنگ و وارنگ کردنشم ندارم.
همینه که هست...
گشنمه اما چیزی دلم نمیخواد...
خیلی وقتم هست با نوه عمه جان اینا دنبال خرید الکی نرفتیم اما از طرفی هم فکرشو میکنم ، اصش حالشو ندارم...
درمجموع خودمم نمی دونم چه مرگمه
(البته دروغ چرا؟؟ یه کمشو می دونم اما کاری نمی تونم بکنم فعلآ!!)
فعلآ همین اصش
خوشتون باشه
تا بعد
Design By : Pichak |