غنچه با دل گرفته گفت:زندگيلب ز خنده بستن استگوشهاي درون خود نشستن استگل به خنده گفتزندگي شکفتن استبا زبان سبز، راز گفتن استگفتگوي غنچه و گل از درون باغچه باز هم به گوش ميرسدتو چه فکر ميکني؟کدام يک درست گفتهاند؟من فکر ميکنم گل به راز زندگي اشاره کرده استهر چه باشد او گل استگل يکي […]
سلام زهره جانخوبي عزيزم؟ما آپيمو منتظر حضور سبزتدر پناه حق
اي بابا بالاخره شما هم فهميدي من گيجم.
به كسي نگي بين خودمون بمونه.
سلام
خوش بگذره.
وقتي برگشتين به وبلاگ من و دوستم هم سر بزنيد.
شاد باش و شاد زي.
سلام زهره
خوبي
زيارت رفتي جاي ما هم زيارت كن. خوش بحالت. حالا اين رفيقت ژول ترا حساب م يكنه:دي يك نفر ديگه نمي خواهيد منم بيام:دي
تولد داداشي و ياسمن را هم بهشون تبريك ميگم.
ترو خدا تو همچين دعايي نكني. مجبوري به كل مشهد رفتن را بيخيال شي. آخه كي ترو ميگيره؟ :دي
ديدين چي شد؟!.............اين نوشته برگزيده شده!
من دارم ميرررررررررررررررررررررررم.
سلام ... پس بالاخره رفتني شدي؟
همه رو گفتي اما نگفتي ان شاء الله به سلامتي كي برميگرديد ؟ راستي جغله سينما رو نذاشت رو سرش؟
سفر خوبي داشته باشي .
چطوري؟
خوبي؟
پس ديگه خوش به حالت شد... داري ميري مشهد و دوستت هم ياد داده چي بخواي....
شاد باشي
فعلا