• وبلاگ : گل سرخ
  • يادداشت : ...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 13 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + فـــــــرزانه 

    ســـــــلام عزيزم خوبي؟امشب شوهرم شيفت بود منم اومدم خونه خواهرم به قول تو لپي رو آوردم اينجا شايد بشه باهات حرف بزنم ولي خب شانس بدم تو نيستي!نميدونم فرداشب چي بشه .. مسخره است ها ولي حالا که بعد حدودا سي روز برگشتم اينجا،خونه اي که ده سال توش زندگي کرديم و هميشه دوستش داشتم دلم بدجوري گرفته!!ثانيه شماري ميکنم زودتر صبح بشه شوهرم بياد دنبالم بريم خونه خودمون!بي جنبه هم خودتي اصلاو اما در مورد پستت:من که نفهميدم اين شخص سوم کيه و چطور تو رابطه شماست اما فکر کنم قبلا بهت گفتم که شوهرم يه دوست مجرد داره دم به دقيقه زنگ ميزد بيا پيشم،بريم بيرون،اينجوري کنيم اونجوري کنيم!منم حرص ميخوردم بااينکه شوهرم نمي رفت باهاش هاااا ولي اين ادم رو اعصابم بود تا بالاخره ايشون عقد کردن!تصور ميکردم از شرش راحت شدم ولي چند روز پيش شوهرم ميگفت بهش گفته ميخواد با خانومش بياد خونه ما!!!گفتم بگو لازم نکرده هنوز خانواده هاي خودمون نيومدن خونمون تو کجا ميخواي بياي؟بعد تازه امشبم شوهرم پيشنهاد داد بريم يه باغي هست از اين سفره خونه هاي سنتي و اين بحثا،ميگه با اونو خانومش بريم!!نميدونم چه علاقه ايه اين دوتا بهم دارن!
    پاسخ

    سلامممممممممممممممممممممم...مرسي..ببين شانس من رو ديشب ساعت 11 از هوش رفتم از خستگي!// فکر کنم بايد گفت "خداروشکر" که اينجوريه و دلت واسه خونه زندگيت تنگ بشه و اينا...///اون يه نفر هم نمي دونم کي شرّش از سرمون کم ميشه..چون بدجور داره روي رابطه مون اثرميذاره...با اينکه شايد در ظاهر هم چيز مهمي نباشه!