براي پست "وقتي..." هم که رمز ندارم.
هر وقت اومدي برام رمز ميذاري بخونمش؟!
دلم برات خيلي خيلي زياد تنگ شده.ديگه شبها نت نميام فعلا....وگرنه حتما توي مسنجر باهات مي حرفيدم.خيلي دلم تنگ شده.
بوس بوس
"غرغرنامه" ات کمي انرژي ازمون گرفت.يعني چي هي غر ميزني.بقنده هاي خدا خسته شدن اينا از دست تو و فرزانه.کمي درک کنيد که آقايون واقعا خيلي وقتها به خاطر خودتون يه تغيير رويه ميدن.بنده هاي خدا چميدونن که اين کارشون توي روحيه حساس خانمها تاثير خوب نداره.به خيال خودشون دارهن به نفع شما عمل مي کنن.حالا مثلا نيومد شامي که براش تهيه ديدي رو بخوره خيلي کار بدي کرده؟! نه واقعا اينطوره که تو لجت گرفته.....
لطفا کمتر قاط بزن.و بيشتر بخن و شاد باش.متاسفانه آقايون از خانمهاي گرفته و دلگير و مخصوصا مريش خوششون نمياد.فقط کمي تحمل ميکنن و بعدش بي حوصله ميشن.
هميشه شارژ و پر انرژي باش.
مراقب خودت باش و مراقبش....
آخ که چقدر از اين پست "خدايا شکرت" انرژي گرفتم.واقعا بايد قدر اين لحظه هاي با هم بودن را بدونيم.از بودن عزيزانمون به بهترين نحو استفاده کنيم.قدر بدونيم.
اميدوارم سايه همسر و عزيزانت بر سرت مستدام باشه.
نگران نباش...خدا بهترين دوست و همراه هست.بي اراده او برگ از درخت نميفته.
اميدوارم در کنار همسرت سالهاي سال زندگي شيريني را تجربه کني.
و سالهاي زيادي روز مرد يه کادو بخري براش و برين رستوران به خرج اون شام بخورين و کادوي خودت را بهش بدي.
اخيلي هم اميدوارم به زنودي يه جاي خوب بري سرکار و شاغل بشي.ابگو ايشالله
جمعه بد رو هم خوندم.
الان تو مطمئني که "باخودي" گير دادي
شرايط رو بايد خودت بدوني تغيير بدي و خوبش کني.ولي اگر اين بدي ها نباشه قدر خوبي ها رو نخواهي دونست.پس بگذار بگذره!
خدا در همه مسير زندگيت با تو هست.اميدوارم تو دست خدا رو رها نکني.
سلام زهره عزيزم
واي چقدر پست چديد داشتي و من نرسيدم بيام و بخونم.
واقعا شرمنده ببخشيد.قبل و بعد از سفر خيلي کار داشتم.فرصتها ازم فرار ميکردن..
عوضش الا اومدم و يه جا همشو خوندم.اينجوري هم لذتبخشه.
اميدوارم الان ديگه سر دردت خوب شده باشه.نبايد خودت رو اذيت کني.استرس براي چي بوده آخه؟کلافگي و استرسها باعث اتفاقات ناخواسته ي بد ميشه.بايد کنترلت رو بدي دست همسرجانت تا به موقع شارژ بشي
يخچال سفيد هميشه قشنگ بوده.اما سلايق متفاوته.زودتر تصميم بگير و بخر تا قيمتها بيشتر نشده
روزه هات قبول باشه.خوش به حالت من توي اين ماه هيچ روزه نگرفتم.
تو که اهل دروغ نيستي پس بيا بگو چي شده.
در ضمن يادت باشه برام عکستو نفرستادي
تو و فرزانه هر دو نامردين(آيکون عصباني)
سلام زهره
حالت خوبه؟ آخه مجبوري با اون هيکل ني قليون روزه بگيري؟ خوب شد روانه بيمارستان نشدي :دي
يخچال سفيد بگير. به همه آشپزخانه و کابينتي مي خوره. از تجربيات من براي خريد وسايل استفاده کن :دي
خداراشکر تو مراسم ما براي کسي اتفاقي نيفتاد. مخصوصا من نگران پدرم بودم که اتفاقي براش نيفه. الحمدالله به همون دعوا ختم شد. ولي توي ذهن من موند .
سلام..
اي بابا..زهره اين حرفا ديگه چيه..
تو مثلا نو عروسي..بايد سرزده وشاداب باشي..عجبااااا..
نه اين پستت رو اصلا دوست نداشتم..
پس چي که از خيليها جلوتري..منو ببين هنوزم که هنوزه درگير دکتر و دارو هستم و حتي نميتونم متاسفانه فعلا به ازدواج فکر کنم..مجبور شدم اينو بگم هيچ جا و هيچ وقت نگفته بودم..گاهي درد دارم و حتي گاهي مدتها به مرگ فکر ميکنم..
پس اين حرفا رو جمعش کن ببينم..اينا بهانه است..داري خودتو لوس ميکني..فعلا که خودت نازکش داري ازما نخاه نازتو بکشيم..
البته اگه مجرد بودي واين حالو داشتي بهت حق ميدادم ولي الان توي يک دوره قشنگ زندگيت هستي همش خريد و مهموني و لوس بازي و اينا واقعااااااااااااااااااا چه مرگته؟؟..جدا اين پستت عصبانيم کرد زهره...ايشششششششششششششششش
ناراحتم شدي از لحن صحبت کردنم...بشوووو..بايد ميگفتم اين حرفارو...چون اينجوري شدم.