عزيزم معذرت ميخوام حقيقتا قصد نداشتم بترسونمت،دو دل بودم لينکش رو بذارم تو وبم،که الان ميرم ميذارم نه فقط من و تو که تازه عروسيم همه تو هر مقطعي از زندگي که هستن بايد قدر بودن عزيزانشون رو بدونن،مرسي از لطفت ..
منم ميترسم اما فوري از ذهنم فکراي بد رو دور ميکنم،خدا تو آشنايي و ازدواج ما خيلي خيلي معجزه رقم زده،با خودم ميگم خدايي که به اين شکل ما رو بهم رسونده قطعا ميخواد ما شاد و سعادتمند ساليان سال کنار هم باشيم،اصلا من از قديم اين زن و شوهراي پير رو ميديدم اينقدر کيف ميکردم ميگفتم چقدر قشنگه کنار هم از جووني گذشتن و الان به اينجا رسيدن،ما هم ميخوايم برسيم به اونجا،انشاالله ..
تو هم حرفات رو بزن،تکرار هزار باره بعضي حرفا،حتي اگه تک تک جملات مثل هم باشه هم خوب و مفيد چه برسه که کلا تو دو تا قالب و دو نوع بيان،مطرح بشه با خواننده هاي وبت که خيلي بيشترن و قطعا مفيدترم هست
سلام عزيزم .. بهتري؟
بله واقعا سخته،سخت و غم انگيز .. دور از جون يکي هست مثل من،مثل ما؛قطعا اونم هزار تا اميد و آرزو داشته،کلي عشق و علاقه اما از همه اونا الان فقط يه مشت خاطره مونده اونم درست اول راه!!به نظرم چيزي نيست که زود فراموش بشه .. خوندنش غمگينم ميکنه ترس برم ميداره اما يه جنبه ديگه هم داره،اينکه بهم يادآوري ميکنه بايد قدر لحظه لحظه کنار عزيزم بودن رو بدونم،براي مني که تجربه از دست دادن دوتا عزيز رو دارم درک اندوهي که اون داره راحتتره انشاالله هرگز غم نبيني عزيزم اما حقيقتا دنيا خيلي کوتاه و گذراست پس بايد ازش بهترين استفاده رو کرد .. يه سري حرفاست احتمالا امشب پست بذارم و اونجا بگم،اما به خودم قول دادم هميشه صبور و مهربون باشم ببخش اگه ناراحتت کردم فقط خواستم تو هم به اون جنبه ديگه اين قضيه فکر کني موفق باشي و شاد عزيزم
سلام زهره
حالت خوبه؟ نماز و روزه قبول باشه . خوش بحالتان . تو اين گرماي هوا روزه گرفتن خيلي سخته .
اي بابا. اول زندگيتونه. هنوز زير يک سقف نرفتيد. بعدا خواهيم خوند که چقدر از شلخته بودنش شاکي ميشي. :دي
سلام زهره جونم
مي دونم زهره جونم آدم از بيکاري حسابي قاط مي زنه
خودمم دست کمي از تو ندارم
بيکاري آدمو ديوونه مي کنه
اينقد ناراحت مي شم وقتي مي بينم تو اين سن به هيچ دردي نمي خورم!!!! ناسلامتي من و تو نيروي جوون جامعه هستيم ولي بايد بيکار بشينيم تو خونه و تمام انرژي مون هدر بره منم خسته شدم ...
اينقد اين شوهر بيچاره رو حرص نده زهره يه ذره منطقي باش حالا تو اعصابت خرابه نبايد به اين بيچاره گير بدي
مواظب خودت باش.
حالت خوبه؟ البته فقط پارتي موثر نيست. به دماغ قلمي عمل نکرده هم ربط داره :دي
کلا زنها قاطي هستند :دي . زياد تعجب آور نيست اينهايي که گفتي. خودتن هم ميدونيد غرغرو هستيدا . الا ماشالله هم پرتوقع :دي خب کار براش پيش اومده که نيومده افطاري ازت بگيره. اون وقت باهاش لج مي کني. خودت قبول داري بي منطقي؟آره اينجا رسمه چند قلم جنس را داماد به عهده ميگيره. آقا ما پول داريم و ميتونيم. :دي
راستي يه پيشنهاد برو دنبال کارهاي هنري ماشاالله اصفهان که انواع هنرها رو داره،اصفهاني بودي ديگه؟
اولين کارات رو هم بدار واسه خونه خودت .. باور کن اينقدر به آدم انگيزه و عشق ميدههمين مني که چهـــــــــــــــــــــــار ساله يه تابلو فرشو دارم ميبافم صرفا الان به عشق نصبش تو خونه خودمون سفت و سخت نشستم پشتش،واقعا هم سرم رو حسابي گرم کرده تا حدي که از الان با شوهرم برنامه تابلوي بعدي برا خونه خودمون و بعدم انشاالله بافت و فروش رو چيديم!!زن و شوهر سرخوشيم ما!يا خود خريد جهازت کار لذت بخشيه کلاس يوگا هم برو،بااينکه دو جلسه بيشتر نرفتم!ولي واقعا کيف کردم خيلي عالي بود البته پرژه يوگا رفتن و خياطي ياد گرفتن من با آشنايي و بعدم خواستگاري و مراحل بعدي کلا ماليده شد!انشاالله البته خونه خودمون که رفتيم ميخوام خياطي رو ياد بگيرم
روزه هاتونم قبول باشم من که سعادت نداشتم بگيرم يه مقدار بداخلاقيتم شايد برا همين باشه روزا بلنده و هوا هم تقريبا گرم و گرسنگي و تشنگي!صبور باش عزيزم و محبت و عشقي که يقين دارم خيلي ازش سهم داري رو بي دريغ به همسرت ببخش مطمئن باش صدبرابرش رو دريافت ميکني،ببين اون بنده خدا برا خاطر تو و زندگي آينده تون داره تلاش ميکنه خسته ميشه پس تو سعي کن باهاش مهربون باشي تا خستگي به تنش نمونه و انرژي بگيره،اين بحثا اولاش طبيعيه سعي کن با شرايط کنار بياي و اگه واقعا حس ميکني به يه کار نياز داري حتما پي اش رو بگير .. انشاالله موفق باشي و شاد عزيزم
ســــــــــــــــــــــــلام خانم بداخلاق غرغرو!بهتري؟
عزيزم طبيعيه گاهي اوقات آدم از همه چيز خسته ميشه دلش يه چيز جديد ميخواد يه اتفاق تازه يه تغيير بعد به همه گير ميده حتي عزيزانش اما اينو يادت نره،ابدا هيچ چيزي توي دنيا بهتر،مهمتر و لذت بخشتر از حضور کنار عزيزانت نيست .. من که هميشه دلم ميخواست خونه دار باشم!!!يعني از وقتي يادم مياد عاشق اين بودم که بشينم تو خونه،خونه رو برا همسرم بچه هام تميز و مرتب کنم،يه غذاي خوشمزه و البته هرروز جديد درست کنم با آغوش باز و يه دنيا عشق برم به استقبالش،شايد برا همين بوده که خيلي کم دنبال کار گشتم،خدا رو شکر نياز مالي هم نبود که حداقل وادارم کنه،نميدونم شايد بعدها پشيمون بشم اما تا اين لحظه راضيم بنابراين شايد نتونم درکت کنم اما اينو ميدونم که بيخودي گذرون عمر واقعا کلافه کننده است،خود من روزايي که سرم شلوغه خيلي بيشتر از خودم راضيم تا روزاي کاملا بيکاري .. الانم که به شدت سرم شلوغه اينقدر که فقط همين يکي دو ساعت آخر شب وقت آزادمه،از اندک فرصتي هم که گير بيارم ميشينم پاي تابلو فرشم تا هرچه زودتر تمومش کنم .. اين روزا گذراست به خودت و همسرت سخت نگير،اووووووووووه منم از اين حرفا زياد زدم که ديگه اس نميدم و نميزنگم حتي يه بارم چند ساعتي واقعا اس ندادم!اما خب ميبينم همسرم هم بنده خدا حق داره همه دلخوشيش همين اساي گاه و بيگاهه و اون خسته نباشيدي که با عشق و محبت بهش ميگم تو هم عجب لجي کردي هاااا به نفع خودت کار کردي!