وبلاگ :
گل سرخ
يادداشت :
يک هفته شاغلي!
نظرات :
0
خصوصي ،
10
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
بهار
ببين وقتي ميگم وقتي خدا ميخاد ما چکار کنيم همينه ديگه !!!!!! من قرار بود نهار خونه دوستم بمونم ولي چون داداشش اومد راحت نبودم و با وجود اصرارهاي شديدشون برگشتم توي راه به خودم گفتم خوبه به زهره بزنگم بريم يه جائي بعد گفتم نه بابا ولش کن باز مامانش بش ميگن نرو و معذب ميشه . يهو ديدم يه ماشين با شماره تو چند تا ماشين جلوتره زنگ زدم ديدم خودتي و ديگه بقيه ماجرا ......... ولي باحال بود که يهو برنامه از چي به چي تبديل شد !!!!!!! خونه تونم خوش گذشت ممنون . بخصوص چاي و تخمه .
اون رفيقتم که خوب يه جورائي بعضيا از بس خودشون پاستوريزه ان ديدن ادماي با شور و نشاط و سر و زبون دار يه کم براشون عجيب غريبه . در مورد ناراحتي هم هر چي پيش مياد انشالا خيره البته اگه اتوبان بذاره !!!!!!!!!!! اينقده حال کردم سرکار بودي !!!!
خييييييييييييييييييييييلي خوشم اومد .....
پاسخ
آره ديگه... تازه منم اولش فكر كردم حالا كه زودتر دارم ميام خونه ،بزنگم و بيام خونتون بعد ديدم پنجشنبه س و آقا بابك هم زود مياد....//كلآ جالب شد...// اونم كه فعلآ رفت...// اتوبانم فكر كنم من اشتباه گرفتم شماره رو :))) اما اونم جالب بود.... كوفت و خوشم اومد!