داشتم آرشيوتو ميخوندم...دنبال اون پست لباس خريدنت بودم که پيدا کردم(2آبان 86)...کامنتامو خوندمشونبعدش الان به اين نتيجه رسيدم که من چقدر بانمک بودم و هستم (بيداري تو اين ساعت همين عوارضم به دنبال داره ديگه!!!)(الان جمله تو پرانتز قبليو وقتي تو جمله قبلشو ميخوني ميگي!)
زهره چقدر فرق کردم،کامنتي که واسه پست 21 مهر 86 گذاشتمو خوندم،الان جونم بالا مياد روزه بگيرم،اصلا ميگم روزه گرفتن چه معني داره...اما 4سال پيش چي فکر ميکردم و الان واسه خودم چي شدم...
به نظرت من بودم که عيد فطر اون سال مينشستم پاي برنامه هاي اخشابي؟؟؟!!نهههههههه محاله!بيکار بودماااا...
تو کامنتي که واسه پست 25بهمن 86 گذاشتم رسما زده بود به سرم مثل الان که دلم بارون ميخواد مثل همون موقع!!!بارون...بارون هنوز اون پستي که نوشته بودي همش ميخورديو پيدا نکردم،ميرم الان به ادامه خوندنام...
مرسسسسسسسي ازت(حالا بمون تو خماريش که واسه چي ازت تشکر کردم )