خستگي بده،حالا اگه اين خستگي جسمي باشه،بعد يه استراحت رفع ميشه،اما اگه روح آدم خسته باشه؛اونوقت سخته...
دعا ميکنم خستگيت از کار باشه که با يه استراحت چيزي ازش باقي نمونه
سلام زهره جون
اي بابا تو هم رسيدي به مرحله خنثي!!! من هم گاه ياصلا دعام نمياد.اما از روز 5 شنبه هفته قبل که سر سفره حضرت ابوالفضل تو يه مراسمي نشسته بودم و شنيدم خدا چقدر مشتاقه که براش حرف بزنم و درد و دل کنم!!! دارم اين کارو انجام بدم.بهترين خاصيتش هم سبک شدنم بوده.امتحانش کن بازم.ضرر نميکني.
همين که سرت به انجام کاري گرمه و فکرت از مشغله ها آزاده غنميته.پس جنگ و دعوا و قهر و نزاع رو کش نده و فعلا باش.
خريدهات مبارک باشه.برعکس تو من اصلا به ساعت حساس نيستم و گاه يادم ميره به دستم ببندم.برعکس تو من خيلي ذرت دوست ندارم.و ترجيح ميدم به جاش هميشه شيريني جات بخورم.!!!دارم چاق هم ميشم.
و عين خودت عشق خريدم.
سلام خانووووووووم گل.احوال شما؟
اين دستبند چقده خوکشله.دستت درد نکنه،شرمنده کردي،راضي به زحمت نبودم،کي برام ميفرستيش؟به دستت نندازيشا،اگه استفادش کني اينجوري ميشه ها...ماله خودمه!
مبارکت باشه زيادساعتم خوشکل بود.
خاله
نوشته هات بوي دل منو ميده
سلام. عزاداريها قبول.
الان حس کردم يواشکي و بي اجازه رفتم سر وقت دفتر خاطرات يک بنده خدايي و دارم يادداشتهاي روزانه ش رو ميخونم! (با خواندن نوشته هاي جنابعالي)
نوشتنت نمياد خب ننويس خواهر من!!
سلاااااام حال و احوال چطوره؟
من که اصلا امسال هيچ جا واسه تاسوعا و عاشورا نرفتم؛کلا تو اين 1سالي که گذشت من همين طور داره اعتقادام آب ميره...
باي