سلام زهره جون
اي بابا تو هم رسيدي به مرحله خنثي!!! من هم گاه ياصلا دعام نمياد.اما از روز 5 شنبه هفته قبل که سر سفره حضرت ابوالفضل تو يه مراسمي نشسته بودم و شنيدم خدا چقدر مشتاقه که براش حرف بزنم و درد و دل کنم!!! دارم اين کارو انجام بدم.بهترين خاصيتش هم سبک شدنم بوده.امتحانش کن بازم.ضرر نميکني.
همين که سرت به انجام کاري گرمه و فکرت از مشغله ها آزاده غنميته.پس جنگ و دعوا و قهر و نزاع رو کش نده و فعلا باش.
خريدهات مبارک باشه.برعکس تو من اصلا به ساعت حساس نيستم و گاه يادم ميره به دستم ببندم.برعکس تو من خيلي ذرت دوست ندارم.و ترجيح ميدم به جاش هميشه شيريني جات بخورم.!!!دارم چاق هم ميشم.
و عين خودت عشق خريدم.