• وبلاگ : گل سرخ
  • يادداشت : ماجراي من و يک sms !
  • نظرات : 0 خصوصي ، 30 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    سلام زهره

    حالت خوبه؟

    خدا بگم چي کارت کنه. همين اس ام اس را به محض اينکه از وبلاگت خوندم براي سميرا فرستادم. الان منتظر جوابشم.:دي

    عکسهايت باز نميش. ولي بايد جالب باشه . اين اصفهوني ها دلشون به همين يه ذره آب خوشه ها .يادم نميره آخرين باري که رفتم اصفهان سال 88 بود. راضيه هم بود . زاينده رود خشک شده بود. حيف راضيه زاينده رود را نديد. فقط از اين ور پل رفتيم اون ور پل .افسوس

    خب پس ما مردها علاوه بر نقش آژانس- خودپرداز و بادي گارد يک نقش ديگه هم پيدا کرديم و آن کارشناس خريد هستش. آخه خودت گفتي بايد يکي باهاتون باشه نظر بده درباره لباس خريدنتون.:دي

    آره. تو از معدود افرادي هستي که از وبلاگ اولم مونده . ممنونم بابت اين همه همراهيت .

    پاسخ

    سلاملكم! چه عجب از اينورا؟..........پس بايد جوابش ديدني باشه :دي//حيف كه نميتوني عكسا رو ببيني!...آره واقعآ اصفهان با زاينده رودش زنده س....//خدا بيامرزه راضيه رو..اما حالا قطعآ از نهرهاي بهشت نصيبش ميشه........// بله خب...اين آقايون اگه به درد اين كار ها هم نخورن‏،ديگه به چه دردي مي خورن؟؟؟ :دي.//خواهش :)