• وبلاگ : گل سرخ
  • يادداشت : ماجراي من و يک sms !
  • نظرات : 0 خصوصي ، 30 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    سلام زهره جون عزيز...اي بابا هيچ خوشم نمياد ازاينجورشوخيا...راستش ظرفيتم خيلي اومده پايين کم جنبه شدم.. ولي خب اينجوري اصلا کارخوبي نيست ولي اگه جواب کارش باشه موافقم..يعني عوض گله نداره..ولي خب خداروشکرنه خودم ازاين کارا ميکنم نه کسي باهام کرده..يعني چون اهلش نيستم نميکنن..به هرحال ما ميدونيم شما بسيارشيطونيد. نه مي ارزيد؟؟بعدش اين همه فحش بشنوي دخترررررررر

    واييييييي اصفهان...زاينده رود..ياد خاطرات سفرم افتادم زهره که هنوزم توي خاطره منو خونوادم مونده وپاک نخواهد شدهيچ وقت.. خب خداروشکرباززاينده رود حالش بهتر شده...درياچه ما هنوزحالش بده...شايد بااين بارندگي ها خوب بشه..شايد....

    ازکامنتاتم ممنون..البته متوجه شدم بهاردوست خواهريته...فرقي نميکنه درهرحال مثل بچه خواهرت عزيزميشه بچه دوستت..ممنون ازاينکه ازنوشته هام تعريف کردي تو لطف داري نسبت به من..آره مهدي روهم نبايد زياد تعريفش کرد...

    قربونت عزيزم..شبت خوش..

    پاسخ

    سلان خانومي...بابا چيز خاصي نبود كه!‏فقط بايد يه كم ميرفتن پايين..همه چي حل بود :دي//اميدوارم درياچه شما هم پر آب شه...ما كه درست افسردگي گرفته بوديم وقتي رودخونه اينجوري بود......//مرسي كه اومدي بووووووووووووس