هه هه//چيطورين با زحمتاي ما؟..خدائيش قرار نبود اينقده زحمت بدم از آقا بابك هم عذرخواهي كن...خيلي هم خوب بود ماکارونيا..فقط آخر کار دلم واسه آقا بابک سوخت و ته ديگ ها (اونکه غش کرده از خنده)//ولي بعد از مدتها خوش گذشت//قلنبه (قلمبه؟!) شده بود حرفا...خنده دار بود اگه ضبط مي كرديم مدل حرفامونو يه چيزي بالاتر ام پي تيري بود سرعتش (چشمک)///تازه حالا که ديگه قبل و بعد اينايي که نوشتم رو دونستي که ديگه بايد فهميده باشي اوضاع چه جورياس//// اگه سوئيشرت هم داشت توي لباس ها که يه نگايي ميکردم شايد کارم راه مي افتاد..حالا در روزهاي آتي../بسيار مچکر که شايد يهو باهام بياي خريد! البته خريد بهونه س..بيشتر خيابون گردي دلم ميخواد!...//گوشي هم بله دقيقآ بيخود دلم ميخواد!!!!