سلام زهره
حالت خوبه؟
د رمورد پي نوشتي که داشتي اينکه خبري را دادي و گفتي شوخي بوده بايد بگم اين در واقع دروغ بوده. حالا ميگي دروغ 13 يا 14 در هر حال دروغ بوده . چرا انقدر دروغ گفتن آسون شده؟ مگه دروغ گويي گناه کبيره نيست. اونم در رديف گناهان کبيره مثل زنا. چرا اين گناه را سبک مي شمريم؟ من جا نماز آب نميکشم. ولي دروغ نميگم. شايد به لطايف الحيل راستشو نگم ولي دورغ تو کار من نيست. براي همين از دروغگويي متنفرم.
حالا اين دروغ تو وبلاگ باشه خيلي زشت تره . چون دامنه آن گسترده تره . من دراين همه مدت وبلاگ نويسي چنين پستي نديده بودم که يک چيزي بگن و بعدا بگن سرکار بوديد. قبول کن کار زشتي بود. اعتماد را از بلاگستان دور کرد.
کاش حداقل تو اين پست يک عذرخواهي از کساني که تبريک فرستاده بودند مي کردي. بازم بيتا که تواضع به خرج داد و عذرخواهي کرد. ولي تو گويا غرورت خيلي برات از دوستان مهمتره.
"مجيد تو چرا تبريک نگفتي به مهدي؟" اين کامنتت دليل عصبانيت من بود. تو که بين خودتون شوخي داشتيد چرا منو وارد ميدون کردي؟ اگه خود من پست مي زدم م يتونستيد بگيد بهم ا چيه. م يخواستي پست نزني. ولي تو و بيتا منو دعوت کرديد به پست زدن. توصر اينکه پشت سر من چقدر خنديديد باعث شد من اون پست شديدالحن را بزنم. مي دونم تند رفتم. انقدر هم وجودش را دارم که عذرخواهي کنم. ولي از تو متعجبم که اصلا اشتباه خودتو گردن نمي گيري.
من جنبه شوخي دارم. خيلي هم دارم. ولي اگه مسئله برگرده به وبلاگم خيلي جدي ميشم. ببين من براي وبلاگم زندان کشيدم. سختي کشيدم. بهترين لحظات زندگيم را با اون گذراندم. بهم حق بده حساس باشم.
بله. به نظرم از مهدي بعيد نبود که انقدر توداري کنه . اين بچه شوخي و جدي اش معلوم نيست. گفتم شايد يک دفه خواسته همه را متعجب کنه.
تو و بيتا را خبر داشتم به مهدي نزديکيد . من اکتفا نکردم به حرف شما و از خودش هم پرسيدم. ولي اين بشر طبق معمول جواب دوپهلو داد . بهش هم گفتم که مي خوام آپ کنم. اونم هيچ جوابي که نشان دهنده دروغ بودن اين خبر باشه بهم نداد.
در مورد عکس وبلاگ بيتا براي چي بايد شک کنم. منم تو ازدواج دوستان شوخي مي کنم. مثلا اگه جدي بود بي تا بياد چه عکسي مي ذاشت. وقتي آدم با کسي شوخي داره خوب تبريکاتش هم شوخي ميشه ديگه .
باشه عذرخواهي نکن . توقعي نداريم. با عذرخواهي کردن تو نه چيزي از تو کم ميشه و نه چيزي از من اضافه ميشه. من دليل اين همه غرورت را نمي فهمم. من عذرخواهي مي کنم ازت اگه ناراحت شدي .
لينک هاي من اگه براي تو مهم نباشه براي من مهمه . پيوندهايم يعني کساني که با قلبم پيوند خوردهاند. الانم که ترو از پيوندهايم جدا کردم مطمئن باش بزودي لينکت مي کنم. چون يک عمر دوستي را به خاطر يک اشتباه کوچيک خراب نمي کنم. اگه اين کار را هم کردم خواستم به همه بفهمانم شوخي با پستهايم چقدر برام ناپسنده. اصلا دوست نداشتم ترو حذف کنم و همون طو رکه قبلا گفتم فقط مي خواستم مهدي را حذف کنم. ولي وقتي گفتي چرا مهدي؟ بايد منو حذف کني گفتم همين کار را بکنم تا درک کني حساسيت هامو . الانم کاري نداره . دوباره لينکت مي کنم تا بدوني چقدر دوستي ات برام ارزش داره . يک مدتي بود که دلخوري پيش اومده بود الان ديگه نيست. ايشالله کدورت ها فراموش ميشه.
اينکه گفتي به حرمت نگراني هايي که با نگراني هام داشتم و خوشي هايي که با خوشي هام داشتي بهم سر مي زني فهميدم براي دوستي مون ارزش قائلي. بنابراين عليرغم کامنتهاي تندت اومدم که روابط مخدوش شده را بازسازي کنم. به هم هم سر مي زنيم. براي هم نيز کامنت ميديم. به کوري چشم دشمنان روابطمون از قبل خيلي بهتر ميشه .
مجتبي من قاوني و جدي هستم. ؟ بيا اتاقمو ببين چقدر بهم ريخته است . ولي در مورد وبلاگ قبول دارم. قانوني هستم. چون وبلاگ نويسي را سرگرمي نمي دونم. وبلاگ آيينه تمام نماي زندگيمه.
زينت عزيز. من همدلي هاي قبلي زهره را فراموش نکردم. يک عمري با هم دوستيم. صدها مورد شاد و غمگين برام اتفاق افتاده که زهره همراهم بوده. اينو قبول دارم. ولي قصد من از حذف لينک فسخ دوستي نبود . خواستم اوج ناراحتي منو درک کنه . قصد هم داشتم دوباره لينکش کنم چون واقعا برام با ارزشه.