سلام زهره
حالت خوبه؟
پس هر وقت اومدم تهران به نيت تو يك بوق مي زنم. تو هم اومدي قم چند برابر بوق بزن :دي
راستي مگه تو سيدي؟ نگفته بودي؟
ماجراي سفرا به شهر ما را خوندم. پس با زينت تو حرم قرار گذاشته بوديد. كاش من هم بودم. ولي خب مي دوني كه نميشد.
واي زهره چقد تو چشمت شوره. دقيق فرداي روزي كه بهم گفتي تو رانندگي سوتي ندادم اون تصادف خفن رخ داد.
شنيدم با زينت از هر نون داغ كباب داغ كه رد ميشديد داد مي زديد مجيد:دي . خوبه من اين نون داغ كباب داغ ا به عنوان سوغاتي قم به جهان معرفي كردم.:دي