• وبلاگ : گل سرخ
  • يادداشت : من چي بخورم؟!
  • نظرات : 1 خصوصي ، 52 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4      
     

    دركلبه تاريكي منتظرتم

    من نشاني از تو ندارم ..... اما نشاني ام را براي تو مينويسم

    در عصرهاي انتظار به حوالي بي کسي قدم

    بگذار خيابان غربت را پيدا کن و وارد کوچه پس کوچه هاي تنهايي شو ...

    کلبه ي غريبي ام را پيدا کن کنار

    بيد مجنون خزان زده و کن ار مرداب آرزوهاي رنگي ام .. در کلبه را باز کن ...

    به سراغ بغض خيس پنجره برو

    حرير غمش را کنار بزن مرا خواهي ديد با بغضي کويري که غرق عصاره

    انتظار است پشت ديوار دردهايم

    نشسته ام

    سلام مرسي از ا ين همه محبت بازم پيشم بيا
    خدا رحم كرده اين كامپيوتر چند ساعتي مزاحم تناول شما شده وگرنه چي ميشد

    سلام. پس ديگه تصميم گرفتي چاق بشي. مباركه

    حالا آخر شب چيزيت نشد اين همه خوردي؟

    wpwpwpwpwpwpwpwp

    من نشاني از تو ندارم ..... اما نشاني ام را براي تو مينويسم

    در عصرهاي انتظار به حوالي بي کسي قدم

    بگذار خيابان غربت را پيدا کن و وارد کوچه پس کوچه هاي تنهايي شو ...

    کلبه ي غريبي ام را پيدا کن کنار

    بيد مجنون خزان زده و کن ار مرداب آرزوهاي رنگي ام .. در کلبه را باز کن ...

    به سراغ بغض خيس پنجره برو

    حرير غمش را کنار بزن مرا خواهي ديد با بغضي کويري که غرق عصاره

    انتظار است پشت ديوار دردهايم

    نشسته ام

    سلام مرسي از ا ين همه محبت بازم پيشم بيا

    wpwpwpwpwpwppw

    سلام ... رسيدن به خير ... زيارتت قبول زهره خانوم ... خوش گذشت؟! ... به نظر من اون وسط مسط ها هوس ذرت مكزيكي مي كردي بد نبود ... واي من دلم ذرت مكزيكي ميخواد :(


    دو دوست در بيابان همسفر بودند. در طول راه با هم دعوا كردند. يكي به ديگري سيلي زد. دوستي كه صورتش به شدت درد

    گرفته بود بدون هيچ حرفي روي شن نوشت: « امروز بهترين دوستم مرا سيلي زد».
    آنها به راهشان ادامه دادند تا به چشمه اي رسيدند و تصميم گرفتند حمام كنند.
    ناگهان دوست سيلي خورده به حال غرق شدن افتاد. اما دوستش او را نجات داد.
    او بر روي سنگ نوشت:« امروز بهترين دوستم زندگيم را نجات داد .»
    دوستي كه او را سيلي زده و نجات داده بود پرسيد:« چرا وقتي سيلي ات زدم ،بر روي شن و حالا بر روي سنگ نوشتي ؟»

    دوستش پاسخ داد :«وقتي دوستي تو را ناراحت مي كند بايد آن را بر روي شن بنويسي تا بادهاي بخشش آن را پاك كند. ولي

    وقتي به تو خوبي مي كند بايد آن را روي سنگ حك كني تا هيچ بادي آن را پاك نكند.»
    سلام زهره جونم.
    بايد ببخشيد كه اينقدر دير بهتون سر زدم!
    آپمو بخونيد متوجه ميشين كه علت غيبتم چي بوده.
    منتظر حضور سبزتون هستم.
    در ضمن اينقدرم هله هوله نخور...دل درد ميگيري هاااا...
    نظرتم در مورد تبادل لينك بهم بگو خانمي..
    باي.

     <      1   2   3   4